خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / آفتاب دانش(بهزاد دانشگر)

آفتاب دانش(بهزاد دانشگر)

پدرش علی بود، پسر حسین و مادرش فاطمه، دختر حسن.

نسبش از هر دو طرف به علی می رسید و فاطمه دختر پیامبر.

اولین فرزندی بود که هم از نسل حسین بود و هم از نسل حسن.

***

زن نشسته بود کنار دیوار. صدای قرچ قرچ و لرزیدن دیوار را همه شنیدند. داشت خراب می شد روی سر زن. ام عبدالله اشاره کرد به دیوار: ” تو را به حق مصطفی! نه! خدا اجازه ی خراب شدن به تو نداده… .”

دیوار معلق ایستاد بین زمین و هوا تا ام عبدالله رد شود.

محمد پسر این مادر بود و آن پدر، زین العابدین.

***

رفته بودم عیادت. پرسیدم:” اگر برای تان اتفاقی افتاد، بعد از شما به چه کسی پناه ببریم؟”

اشاره کرد به پسرش محمد:” او جانشین من است و وارثم. علم من را هم دارد.”

***

پرسیدیم چرا وصیت نکرده پسر بزرگ ترش امام شود. گفت:” امامت به کوچکی و بزرگی نیست. پیامبر به ما این طور دستور داده. در لوح محفوظ و صحیفه هم اسم محمد نوشته شده است و اسم هفت نفر از پسرانش که مهدی هم جزو آن هاست.”

بهزاد دانشگر/منبع: آفتاب دانش

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...