خانه / ویژه ها / در محضر امام رئوف

در محضر امام رئوف

اباصلت می گوید: محضر امام رضا(ع) بودیم عده ای آمدند از امام رئوف درخواست موعظه کردند.

امام رضا علیه السلام فرمودند: خدای متعال به یکی از پیغمبرانش وحی کرد که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی اولین چیزی که به نظرت می آید بخور و دومین چیزی را که می بینی آنرا بپوشان و سومین چیزی را که می بینی پناهش ده و چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن و پنجمین چیزی را که می بینی از آن فرار کن.

چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که در روبه رویش است ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمی کند که من طاقت آن را نداشته باشم پس به طرف کوه رفت تا آنرا بخورد هر چقدربه کوه نزدیکتر میشد کوه کوچکتر میشد تا آنجا که وقتی به کوه رسید کوه را لقمه ای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا حالا با خوردن لقمه ای به او دست نداده بود. دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که می بینی آنرا بپوشان چاله ای کند و آن طشت طلا را در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظه ای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود آشکار شده و از خاک بیرون افتاده با خود گفت آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد دید که مرغی در آسمان است و بازی ( پرنده شکاری ) دنبال او است و قصد شکار کردن مرغ را دارد چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که می بینی بپذیر.

آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد پس وقتی این کار را کرد باز شکاری به او گفت من دو روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم چون خدا گفته بود چهارمین چیزی را که دیدی نا امید نکن قسمتی گوشت تهیه کرد به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد و بعد در ادامه راه مُرده ای گندیده دید که کرم گذاشته و بوی گند آن آزار دهنده بود در حالی که واجب است میت را بلا فاصله دفن کنند، چون خدا به او گفته بود پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن فرار کرد. به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت کارهایی را که گفتیم انجام دادی آیا معنای این کارها را می دانی ؟ گفت نه.

خداوند فرمود آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هرچه به آن نزدیکتر می شدی کوچکتر میشد و آخر لقمه ای لذیذ شد غضب است که اگر هنگام غضب خود را نگه داری و غضب خود را بخوری بعد از آن خوشحال میشوی که غضب را نگه داشتی و خود را کنترل کردی این خوشحالی همان لقمه لذیذ است. و اما آن طشت طلا که پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی ( و ریا نکنی ) خداوند آنرا ظاهر میگرداند و به همه نشان می دهد. و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می کند نصیحت او را پذیرا باش و باز شکاری که مایوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی خواست او را نا امید نکن زیرا تو را بزرگ میداند به تو مراجعه کرد ،بزرگی خود را نشان بده و اما گوشت مردار گندیده ای که امر شده بود از آن فرار کنی انسانی است اهل غیبت وتهمت است چنین اشخاصی که نزد تو غیبت دیگران رامیکنند غیبت تو ارهم نزد دیگران میکنند. بوی گندشان زندگی و وجود تو را خواهد گرفت.

برگرفته از کتاب داستان خوبان

telegram

همچنین ببینید

جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا

نام کتاب: جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا مؤلف: محمدرضا هدایت پناه محل نشر: قم ناشر: ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.