خانه / مقالات / مقالات پژوهشی / اصول تحلیل حادثه بزرگ امام حسین(ع)(بخش ۱)

اصول تحلیل حادثه بزرگ امام حسین(ع)(بخش ۱)

 کشتی نجات

حرکت کشتی نجات آدمیان احتیاجی به دریا ندارد.

این کشتی بر روی قطره اشکی که برای امام حسین(ع) ریخته می‌شود می‌رود.

اشکی که از اعماق دل برآید و جان را بشوراند و آن‌گاه آن را رهسپار پیشگاه اقدس خداوندی نماید.

 عهدی بزرگ و وفایی جاودانه

 ای حسین، ای فرزند شریف‌ترین انسان، ای معشوق جان‌های شیفته‌ی حق و ای حقیقت امید پاکان اولاد آدم، داستان خونین تو در دشت سوزان نینوا، قرن‌ها پیش از آنکه چشم به این دنیا بازکنیم، به وقوع پیوسته است، چنین بود که ما گروهی از کاروانیان گذرگاه حیات پرمعنی، به حکم جریان نظم زندگی در جویبار زمان، از دیدار جمال زیبای ربانی تو و یاران بی‌نظیرت محروم گشتیم، آن یاران باوفایی که با شکوفایی درخشان‌ترین سعادت انسانی، چهره برافروختند و با آن بال و پری که از اعماق جان‌شان روییده بود، در چند لحظه از تنگنای عالم خاک به اوج عالم پاک به پرواز در آمدند. افسوس که از تقدیم جان در آن طبق اخلاص که در  آن روز خون‌بار جان ۷۲ تن انسان کامل را به پیشگاه الهی عرضه کرد محروم ماندیم. با این حال، سپاس بیکران مرخدای را می‌گزاریم که از آن گروه نابخرد نبودیم که نشستند و عهدها بستند و تو را برای اقامه‌ی حکومت حق و عدالت به سرزمین خود، عراق دعوت نمودند و آن هنگام که گام بر سرزمین آنها نهادی، آن نابخردان ضد انسانیت عهدها شکستند و به انکار صدها نامه که شخصیت خود را در گرو آن گذاشته بودند، برخاستند و آن‌گاه با شمشیرهای بران خود بر تو و یاران تو تاختند و در آن روز  پیش از آنکه آفتاب سپهر لاجوردین از دیدگاه زمین‌نشینان ناپدید گردد، خورشید عالم افروز وجود تو را از دیدگان مردم دنیا پوشاندند، غافل از آن که هرگاه جمال ابدیت نمای تو از دیدگاه فضای عالم طبیعت غروب کند، در دل‌های پاکان فرزندان آدم، طلوع جاودانه خواهد داشت.

اینک همه‌ی ما دلباختگان وجود نازنینت، عهدنامه‌ای با قلم عقل و وجدان نوشته و با خون دل امضا نموده و به پیشگاه مقدست تقدیم می‌کنیم که تا جان در بدن داریم، دل به عشق تو سپاریم و در راه دفاع از آرمان‌های الهی تو که رسالت عظمای انسانیت است از هیچ تلاشی دریغ نورزیم، باشدکه علی الصباح ابدیت به شوق دیدارتو، ای چهره‌ات تجلی‌گاه حق و حقیقت، سر از خاک برآریم و در شعاع جاذبیت روح بزگ تو، گام، رو به سرنوشت نهایی خود برداریم.

 پیش‌گفتار

 مقاله‌ای که اینک تقدیم مطالعه‌کنندگان ارجمند می‌گردد، بخش‌هایی از تألیف مشروحی است که پس از سال‌ها آرزوی تدوین و ارائه آن به تلاش‌گران مخلص که در تحقق بخشیدن به ارزش‌های والای انسانیت، خصوصا پیش‌گاه والای پیشوای بزرگ همه‌ی شهدای راه پیشبرد رسالت انسانیت، امام حسین(ع) عرضه می‌شود. مقاله را، دو فصل سامان می‌بخشد:

 -فصل اول: عوامل مهم شناخت و داوری صحیح حوادث بزرگ تاریخی که به انگیزگی ارزش‌ها بوجود آمده است.

-فصل دوم: آگاهی امام حسین بن علی(ع) از شهادت خونین خود در قیام بزرگ عاشورا.

فصل اول

عوامل مهم شناخت حوادث تاریخی برآمده از انگیزگی ارزش‌ها

 شناخت و داوری صحیح درباره‌ی هر حادثه‌ی بزرگ تاریخ که به انگیزگی ارزش‌ها بوجود آمده است مربوط به سه عامل مهم است:

عامل یکم: اطلاعات لازم و کافی در حد مقدور درباره‌ی ماهیت و علل و نتایج حادثه.

عامل دوم: آگاهی بیشتر از اصول کلی و ثابت، و قضایای جزئی و متغیر حیات انسانی در حادثه.

عامل سوم: برخورداری از دریافت طعم واقعی آن اصول و ارزش‌های والای انسانی که در سطوح و ابعاد مختلف آن حادثه وجود دارد.

عامل یکم: اطلاعات کافی و لازم درحد مقدور پیرامون ماهیت و علل و نتایج حادثه.

بدیهی‌ست که هیچ حادثه‌ای، حتی ناچیزترین رویداد در عرصه‌ی زندگی فردی و اجتماعی، بدون شناخت علل دور و نزدیک و جریانات همزمان که ممکن است به نوعی با حادثه ارتباط داشته باشند، قابل فهم نمی‌باشند، چه رسد به آن قسمت از وقایع تاریخی بزرگ جهان(۱) که در سرنوشت مادی و معنوی همه‌ی انسان‌ها دارای تأثیر عمیق بوده باشد و این حقیقت که داستان امام حسین(ع) از جهت جامع بودن به تمامی ابعاد فداکاری در راه عالی‌ترین ارزش‌های انسانی، منحصر به فرد است، برای هیچ کس پوشیده نیست.

این عبارت را شما در کتاب «امام حسین(ع) و ایران» نوشته‌ی محقق آلمانی با صراحت کامل می‌بینید. این محقق عالی‌قدر چنین می‌گوید: «کشته شدن حسین(مانند هر کشته شدن) یک فاجعه بود، اما فاجعه‌ای استثنایی، و بعد از چهارده قرن، یک مورخ بی‌طرف، آن فاجعه را به شکل یک کوه طولانی و مرتفع می‌بیندکه فاجعه‌ی جنگ‌های دیگر در پشت آن پنهان است و به چشم نمی‌رسد. بزرگ‌ترین محمل(علت) که این فاجعه را بزرگ کرده این بود که برای حفظ جان صورت نگرفت و منظور مادی هم در آن نبود و حتی حسین(ع) علاقه نداشت با این فداکاری نام خود را باقی بگذارد. و دیگران نام او راحفظ کردند و باقی گذاشتند.»(۲)

در این جا این سؤال جدی مطرح می‌شود که: با آن اهمیت فوق العاده‌ای که این داستان مخصوصاً از نظر علمی و نتایجی که دارد چه علتی باعث شده است که اکثر محققان و تحلیل‌گران تاریخ اگر چه آن را مورد تحقیق قرار داده‌اند، ولی حق اهمیت و عظمت آن را به جا نیاورده‌اند؟ به نظر می‌رسد چند علت مهم برای اهمیت ندادن به این حادثه‌ی بزرگ وجود دارد:

علت یکم: بدان جهت که این واقعه‌ی شگفت انگیز احتیاج به شناخت ابعاد و سطوح بسیار متنوع، مانند معارف و علوم انسانی، دین و اخلاق دارد.

علت دوم: ممکن است فهم حادثه‌ی مورد تحلیل نیازمند پیگیری عوامل دور و نزدیک و نتایج و رویدادهای همزمان بوده باشد که رابطه‌ای با حادثه داشته باشند و شخص محقق نتواند از عهده‌ی چنین پیگیری برآید.

علت سوم: در آن صورت که شناخت همه جانبه‌‌‌ی حادثه باعث شود که شخص محقق از برخی معتقدات خود دست بردارد، قطعی‌ست که چنین محققی به شناخت همه جانبه‌ی حادثه علاقه‌ای نخواهد داشت. با نظر به این علل است که می‌بینیم اکثر نویسندگان توفیق بررسی و تحلیل و تحقیق این حادثه‌ی شگفت انگیز و سازنده را پیدا نمی‌کنند.

ما در این مورد سخنی با نویسنده‌ی فاضل و محقق کتاب «امام حسین در ایران» آقای کورت فریشلر آلمانی داریم که بوسیله‌ی ضبیح الله منصوری ترجمه شده است. این مرد محقق با اینکه تتبع و تحقیق‌های بسیار خوبی از داستان امام حسین(ع) داشته است، این داستان بسیار با عظمت را گسیخته از ریشه‌ها و عوامل قبلی مورد تحقیق قرار داده است، به طوری که اگر کسی اطلاعی از جریانات ما قبل سال۶۱ هجری نداشته باشد، گمان می‌کند، داستان شگفت انگیز نینوا در مقطعی از تاریخ اتفاق افتاده است که هیچ حادثه‌ای پیش از آن وجود نداشته است!

همچنین در جایی از کتاب می‌بینیم از زبان امام حسین به فرزدق می‌گوید: «سالها من دست روی دست گذاشتم و درصدد برنیامدم که با اساس ظلم مبارزه کنم و حق را اعلام نمایم، ولی مدتی بعد از سکوت تصمیم گرفتم که قیام کنم.» (امام حسین(ع) و ایران ص ۱۴۹) درصورتی که آنچه که در تاریخ می‌بینیم این است که «هنگامی که امام حسن(ع) از دنیا رفت شیعه در عراق حرکتی کرد و به سوی حسین (ع) نوشتند که بیعت با معاویه را شکسته و با او (امام حسین(ع)) بیعت خواهند کرد ولی امام امتناع فرمود و تذکر داد که میان او و معاویه تا مدتی پیمانی بسته شده است و او نمی‌تواند آن تعهد را نقض کند تا آن زمان بگذرد و اگر معاویه هلاک شود، تصمیم خواهد گرفت.» ملاحظه می‌شود که امام حسین(ع) در برابر ظلم دست روی دست نگذاشته و با امکان مبارزه با ظلم، سکوت نفرموده است. و این که نقل می‌شود که ابوهریره‌ی ازدی امام حسین(ع) را در راه کوفه دید و از آن حضرت پرسید: «ای پسر پیامبر خدا، چرا از حرم خدا و جدت بیرون آمدی؟» فرمود: «یا اباهریره بنی امیه مالم را گرفت، صبر کردم، اهانتم کردند، صبر نمودم و خواستند خونم را بریزند، خود را نجات دادم و سوگند به خدا گروهی ستمگر مرا می‌کشند و خداوند آنان را در ذلت و پستی شمشیر برّان فراگیر غوطه‌ور می‌سازد و بر آنان کسی را مسلط می‌کند که آنان را ذلیل کند، ذلیل‌تر از قوم سبا…» (لهوف، ص ۶۲)

این داستان با نظر به اینکه دلایل بسیار قوی وجود دارد که امام حسین(ع) هرگز از اصل خود «احدی الحسنیین»(۳) روی گردان نشده است. لذا کشته شدن در راه خدا برای او حل شده بود، صحیح به نظر نمی‌رسد و بر فرض صحت آن، صبر آن حضرت برای یک عده مصائب شخصی بود، مانند صبر امام حسن مجتبی(ع) نه با داشتن قدرت، دست روی دست گذاشتن و در مقابل ظلم بر همه‌ی جوامع اسلامی سکوت کردن! ثانیاً به تعهدی که امام با معاویه بسته بود، تحمل در برابر تعدی‌ها و تجاوزات به حقوق شخصی امام حسین(ع) مجوز قیام مسلحانه در برابر معاویه نبوده است.(مخفی نماند که حسین(ع) به نقل از لهوف جمله فوق را به ابوهریره فرموده نه فرزدق)

علت چهارم:  که شاید با اهمیت‌ترین علل بوده باشد، این است که شخص متفکر و محقق در رویارویی با این حادثه همان‌طور که در گذشته اشاره نمودیم با حقایقی مانند ایمان، عشق، احساس مسئولیت بزرگ در برابر انسان‌ها و اعتقادات جزمی به خدا و ابدیت روبرو است که یکی از طرفین حادثه (امام حسین (ع) و یاران او) است که آنان را در حد اعلا داشته‌اند درصورتی که در طرف دیگر(یزید و یزیدیان)، منطقی جز خودخواهی و خودکامگی و ظلم و تجاوز را نمی‌فهمیدند، شخص محقق هر اندازه هم که بخواهد در برابر این دو منطق (حق محض و باطل محض)، بی‌طرفی و تماشاگری بی‌تأثر را انتخاب کند، امکان ناپذیر به نظر می‌رسد، همین تأثیر شدید داستان نینوا بوده است که در طول تاریخ باعث حرکت جدی فردی و اجتماعی مردم به هدف‌های تکاملی بوده است. آری، یک دقت خوب لازم است که تأثیر ملموس و ناملموس حرکتی حسینی را در مسیر انسانی درک و دریافت نماییم. در این حادثه‌ تقابل انسانیت با ضد انسانیت، مرد محقق دو بعد بی‌نهایت عظمت و کمال پستی و سقوط بی‌نهایت را (۴) چنان آشکار و با خطوط و اشکال نمایان، خواهد دید که توانایی سکوت و تماشاگری بی‌طرف را از دست خواهد داد، زیرا محال است یک محقق و متفکر خردمند که واقعاً با انسان و انسانیت آشنایی نزدیک دارد، در شعاع جاذبیت فوق طبیعی حسین(ع) قرار نگیرد. و همه می‌دانید که قرار گرفتن در جاذبیت چنین شخصیت الهی بزرگ و اجتناب از حیوان منشی‌ها و مقام پرستی و سلطه‌طلبی و شهرت خواهی و به عبارت کلی‌تر، اجتناب از هر گونه خودخواهی‌ها همان. و چه بسیارند افرادی که برای قرار گرفتن در شعاع جاذبیت فوق طبیعی حسین(ع)، از امور مزبور اجتناب نمایند.

آری، چنین است قانون سقوط انسان به رذالت‌های ضد ارزش. مثل اینان، مثل آن موشی است که زیر خاک‌ها و دیوارها، با دست‌های کوچکش مشغول کندن و سوراخ کردن است که اگر یکی از این سوراخ‌ها فضای روشنی را نشان بدهد، آن حیوان ظلمت پرست از روشنایی فرار کرده و دنبال کار خود را درکاوش در تاریکی‌ها می‌گیرد!

 عامل دوم: آگاهی هر چه بیشتر از اصول کلی و ثابت و قضایای جزئی و متغیر حیات انسانی در حادثه

برای درک اهمیت این عامل، بایستی دو بعد اساسی رویدادهای تاریخی را در نظر داشته باشیم:

بعد یکم: نمودها و جریانات جزئی و متغیر حوادث است که عبارتست از تسلسل طولانی آن رویدادها با علت‌ها و معلول‌های فیزیکی و حوادث همزمان آنها. تاریخ از این دیدگاه، مرکب از نمودهای فیزیکی و جزئی و متغیر است که مانند محسوسات جزئی و متغیر زمان حاضر است که ما آنها را تا مدتی کم و بیش مشاهده می‌کنیم و بوسیله‌ی تعقل و ابزار از آنها بهره‌برداری می‌کنیم. و  به دلیل همین جزئی بودن و دگرگونی دائمی آنهاست که تا کنون از اطلاق علم به نمودشناسی حوادث فیزیکی تاریخ خودداری شده است.

بعد دوم: اصول و قوانین کلی و ثابت وقایع تاریخ است که بدون توجه دقیق به آنها برای تحقیق و تفسیر و توجه به آن وقایع، نمی‌توان از آنها بهره‌برداری نمود.

این اصول و قوانین مهم بر دو دسته تقسیم می‌گردد:

دسته یکم: اصول و قوانین درجه اول از نظر وسعت دایره و فراگیری آنها، مانند عامل محرک تاریخ، زیربنای اصلی قواعد علوم انسانی، مانند قوانین کلی و ثابت حقوق، اقتصاد، سیاست و اخلاق. به عنوان مثال: اینکه عامل محرک تاریخ مرکب است از: ۱- هر حقیقت سودمند واقعی برای انسان‌ها و ۲- مدیریت انسان درباره ی زندگی خود، یک اصل کلی ثابت است که می‌تواند ابعاد مربوط به زیر بنای حوادث و حرکت‌های تاریخ را توضیح بدهد. همچنین به عنوان مثال مبنای اصلی حقوق‌ها در تاریخ عبارتست از اینکه بدان جهت که هر فردی از انسان دارای خواسته‌ها و تمایلات نامحدود است و بدیهی است که اگر همه‌ی انسان‌ها درصدد اشباع همه‌ی تمایلات نامحدود خود برآیند، زندگی جمعی امکان ناپذیر خواهد بود، لذا برای امکان‌پذیر ساختن زندگی اجتماعی مجبورند که برای تحقق بخشیدن به زندگی اجتماعی، از تمایلات نامحدود که به تزاحم و کشتار منتهی می‌گردد، دست بردارند و تمایلات محدود را که زندگی مزبور را امکان‌پذیر می‌سازد بپذیرند.

دسته‌ی دوم: اصول و قوانین درجه دوم: اصل تقسیم حقایق سودمند به حقایق مادی و معنوی و اصول ناشی از تحقق هر یک از  آن حقایق کلی مانند: قواعد کشاورزی، قواعد اخلاقی، سیاسی و حقوقی.

عامل سوم: برخورداری از دریافت طعم واقعی آن اصول و ارزش‌های والای انسانی که در سطوح و ابعاد مختلف آن حادثه وجود دارد.

این عامل از دیدگاه آن دسته از سطحی نگرانی که انسان و تاریخش را چیزی جز یک انسان پیچیده با آثار طبیعی که از او بروز کرده و سلسله‌ای پیوسته به نام تاریخ را بوجود آورده است، درک نمی‌کنند، نه تنها اهمیتی ندارد، بلکه اصلاً برای مورخ نباید مطرح شود، آقای کورت فریشلر در صفحه‌ی ۲۵۸ از کتاب «امام حسین(ع) و ایران» از آقای مارکوارت، محقق آلمانی چنین نقل می‌کند: «مورخ وقتی به یکی از افرادی که در تاریخ از آنها نام می‌برند، علاقه‌مند شود، دیگر مورخ نیست، بلکه مؤمن است.» این نظریه باید تحلیل شود به این که اگر منظور آقای مارکوات این است که شخص مورخ، ایمان خود را به یک فرد در حادثه، در شکل و صورت آن حادثه دخالت بدهد؟ همان‌طور که محقق مزبور گفته است، این کار غلط است. زیرا نمود حادثه که در عرصه‌ی هستی نمودار گشته است، خود همان حادثه است که دنبال عللی در تاریخ شکل گرفته است، نه تمایلات و عقاید شخص مورخ. و اگر منظور آقای مارکوات این است که هرگز نباید در بررسی حوادث تاریخی ارزش‌یابی و داوری صورت بگیرد، این نظر مورد قبول نیست، زیرا اگر ما تکلیف متفکران را در سرگذشت بشر در این کار منحصر کنیم که نمود حوادث را پشت سر هم بیان کنند و برای معاصران و آیندگان آنها را مطرح نمایند و آیندگان هم آن حوادث را بخوانند، یعنی تماشا کنند و هیچ داوری و ارزش‌یابی بر اساس بایستگی‌ها و شایستگی‌ها انجام ندهند، در این صورت باید اساسی‌ترین منبع اصول و قوانین «حیات معقول» انسان‌ها و ارزش‌ها و ضد ارزش‌های آن را از دیدگاه علوم انسانی حذف کنند و فلسفه‌ی تاریخ، تحلیل تاریخ و استنتاج از تاریخ را در تماشای مقداری حوادث بی‌جان که مانند یک مشت وقایع تصادفی که در گذشته صورت گرفته است خلاصه کنند!! توصیه به بی‌طرفی محض در حوادث تاریخی مخصوصاً از آن حوادث که می‌تواند بشر را تحت تأثیر قرار دهد مساوی حذف اصول و مبانی از علوم انسانی و در آوردن آنها به شکل شناخت‌های فیزیکی جانوران می‌باشد!!

البته بعید به نظر می‌رسد که منظور آقای مارکوات این توصیه بوده باشد. همان‌طور که علاقه و ایمان و اصول پیش ساخته‌ی مورخ، حتی تحلیل کننده و فیلسوف تاریخ نیز نباید کوچک‌ترین نقشی در جمع‌آوری حوادث و شکل واقعی آن داشته باشد، همچنان نباید هدف از کوشش مورخان، وادار نمودن مردم به تماشای رژه‌ی رویدادها، با صرف بیهوده‌ی وقت و انرژی مغزی آدمیان، بوده باشد.

وانگهی اگر کار متفکران در تاریخ منحصر به این باشد که فقط حوادث را برای انسان‌ها ارائه بدهند، اکثریت چشمگیر مردم، خود آن حوادث را تفسیرکننده‌ی همه‌ی مختصات و نهادها و استعدادهای بشری تلقی کرده است و در نتیجه از آنچه که واقع شده است اگر چه ظالمانه و ناروا و بر خطا باشد، «انسان چنین باید»، و «ذات و ماهیت انسان چنین است» را به دست خواهند آورد!! یعنی چنین گمان خواهد کرد: «چون ذات و ماهیت و مختصات انسان چنین است» پس باید به مقتضای این شناخت، «بایدها و شایدها» او نیز منظور گردد!!

خوشبختانه، هیچ فرد آگاه و متعهدی نمی‌تواند برای شناخت آنچه که از انسان و استعدادها و نهادهای او درتاریخ نمودار گشته است به شش مجلد تاریخ ابن خلدون به نام «کتاب العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البرر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر» که مجموع صفحات آن بالغ بر ۶۷۴۷ صفحه می‌باشد، قناعت ورزیده و خود را از تحقیق و مطالعه‌ی چون و چراهای آن همه رویدادها که در مقدمه آن تاریخ به نام «مقدمه ابن خلدون» مطرح شده است، بی‌نیاز ببیند، مقدمه ابن خلدون در حدود ۵۸۸ صفحه است که قطعاً مقدار مهم از آنها هم، مربوط به نقل حوادث و رویدادهاست. و بقیه‌ی این کتاب که شاید از ۲۰۰ صفحه تجاوز نکند تحلیل معنی و تفسیر کننده آن ۶۷۴۷ صفحه می‌باشد.

حال تصور کنیم که یک متفکر محقق از نظر تتبع و اطلاعات در پیرامون یک حادثه تاریخی که اصول و ازش‌های انسانی در ماهیت و علل و نتایج آن قرار دارد، حداکثر اطلاعات و تتبع را بدست آورده است، بلکه چنین فرض کنیم که یک متفکر صاحب نظر همه‌ی اجزاء حادثه و علل و مقدمات و جریانات همزمان و نتایج آن را با چشمان خود مشاهده نموده و هیچ نکته‌ای در پیرامون آن حادثه نمانده است مگر اینکه متفکر مزبور آن را مشاهده نموده است، با این حال، اگر چنین متفکر مطلع و محقق آگاه، علاقه و ایمان به اصول و ارزش‌های والای انسانی نداشته باشد، کار او در همه آن اطلاعات و تحقیقات از مشاهده نمودهای فیزیکی حادثه تجاوز نخواهد کرد، (اگر آنها را به سود باورهای خود تأویل نکند) همانند آن جامعه‌شناسان که کاری جز دیدن پدیده‌های محسوس و به دست آوردن آمار که ممکن است به عنوان معلولات صادره از عوامل و شرایط و روابط در صحنه‌ی جامعه بروز کرده باشند، انجام نمی‌دهند. باید این نکته را در نظر داشته باشیم که واقعیت چنان نبود که هیچ یک از آن دنیاپرستان خودکامه و اشقیای خودباخته جاه و مقام و عشاق درهم و دینارکه دست اندرکار فکری یا زبانی و یا عملی کارزار خونین کربلا در مقام شهید راه حق، حسین (ع) بوده‌اند، فقط نمود حادثه را می‌دیدند و از علل و شرایط و عوامل پیکار حق با باطل، بی‌اطلاع بوده‌اند، زیرا گروهی زیاد در شام و کوفه وجود داشتند که از جریانات مهمی که از صدر اسلام شروع و به حادثه نینوا پیوسته بود، اطلاع داشتند و با این حال صراحتاً و یا با اشاره یا سکوت خود، قضیه‌ی حسین(ع) را نادیده گرفته، بلکه آن را امضاء نموده‌اند. این حقیقت را می‌توان از امواج فراوان تأسف‌ها و ندامت‌ها و نهضت‌هایی که پس از شهادت آن حضرت در عده‌ی فراوانی از مردم جوامع اسلامی آن زمان به وجود آمد، استشهاد نمود. لذا مورخ محقق نمی‌تواند بگوید: علل و انگیزه‌ی این حادثه برای ما معلوم نیست!! به‌هرحال برای یک تحقیق و تحلیل و تفسیر صحیح و قابل قبول درباره حوادث بزرگ و کارساز تاریخ، مجرد اطلاع و آگاهی از همه موضوعات مربوط به آن حوادث کافی نیست، بلکه باید بعلاوه اطلاع و آگاهی، خوب را از بد تشخیص بدهد، بین عدالت و ظلم تفاوت بگذارد، غوطه‌ور شدن در شهوات و خودکامگی‌ها را از تهذّب و تخلق به اخلاق الله تفکیک کند، و بطور کلی ارزش‌ها را از ضد ارزش‌ها جدا نماید و با شناخت تقابل و تضاد این امور با یکدیگر، معتقد و عاشق خوبی، عدالت، تهذّب و تخلق به اخلاق الله بوده باشد، و الا همان‌گونه که اشاره کردیم کار محقق و تحلیل مورخ بیش از لمس نمودهای حادثه بوسیله چشم یا گوش چیز دیگری نخواهد بود.

نمونه‌هایی از دو نوع نگرش در مورد حوادث تاریخی

مثال‌های زیر را به عنوان نمونه در نظر بگیریم و در این نمونه‌ها هر دو نگرش را مورد تذکر قرار می‌دهیم؛

۱-پس از رسیدن خبر مرگ معاویه و اعلان این خبر از طرف ولید بن عتبه به امام حسین(ع) و اینکه باید با یزید پسر معاویه بیعت کند، در برابر نرمشی که ولید در کار بیعت گرفتن از آن حضرت، از خود نشان می‌داد. مروان با یک تحکم فرعونی به امام حسین(ع) می‌گوید: «من دستور می‌دهم که تو باید با یزید بیعت کنی!! در اینجا دقت کنید که چه کسی به چه کسی دستور می‌دهد!! حسین(ع) فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد البلیت الّمه براع مثل یزید.(۵)

(ما از آن خداییم و به سوی او برمی‌گردیم. با اسلام باید وداع گفت و از آن دور شد، (یعنی ای انسانیت، برای ابد خداحافظ) زیرا که امت اسلامی به چوپانی مانند یزید مبتلا شده است.)

اگر کسی بخواهد سخن مروان دلباخته آل امیه و پاسخ امام حسین(ع)، عاشق اسلام و ارزش‌های آن را در ظاهر همان جملاتی که بین آن دو مطرح شده است خلاصه کند، همین مقدار نصیبش خواهد شد که امام حسین(ع) در رویارویی با مروان، پیشنهاد او را نپذیرفت و از شدت تعجب آیه‌ی استرجاع را خواند و عدم قابلیت یزید را برای بیعت ابراز فرمود! اما آن محققی که می‌داند معمولاً آیه‌ی مبارکه «انّالله» در موردی خوانده می‌شود که انسان با مصیبتی مهم رویاروی شود و چه مصیبتی بالاتر از آن‌که یزید بی خبر از اسلام و انسان و خواننده اشعار «لیت اشیاخی ببدر شهدوا…» (ای کاش بزرگان قوم من که در بدرکشته شدند حاضر بودند و می‌دیدند که من چگونه انتقام آنان را از فرزند پیامبر اسلام و علی(ع) گرفتم و او را کشتم…) می‌خواهد مقام پیامبر و علی (ع) را برای مدیریت جوامع اسلامی اشغال نماید. به سرکار آمدن یزید بن معاویه همان، و رخت بر بستن اسلام از میان مسلمین همان. اگر یک انسان ناظر و محقق در جملات فوق، طعم انّ دین عندالله الاسلام (قطعاً دین در نزد خدا اسلام است) را نچشیده باشد، اگر کسی عظمت انسان‌هایی را که بوسیله اسلام ساخته شده و هر یک از آنها ارزش یک تاریخ تکاملی را در بردارد، مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مالک اشتر، ابن التیهان، عماربن یاسر، اویس قرنی، قیس بن سعد بن عباده و هزاران هزار شخصیت محمدی معرفتی و عملی و فداکار در راه حق و عدالت، نچشیده باشد، و اگر کسی منطق جاودانی اسلام را در فلسفه و جهان‌بینی و علوم دیگر و حقوق و اخلاق و اقتصاد و سیاست و فرهنگ به معنای عام آن را نفهمد، و یا آن را نپذیرد، نمی‌تواند ضرر بنیان کن و علی الاسلام السّلام را محرومیت انسان‌ها را از اسلام واقعاً درک کند.

۲-ممکن است یک تاریخ نگار و حتی یک تحلیل‌گر تاریخ این جمله «ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا حراراً  فی دنیاکم»(۶) را

 در داستان خونین حسین(ع) ببیند و معنای جمله را هم به طور اجمال درک کند، ولی حقیقت آن را نتواند بفهمد، زیرا درک حقیقت این جمله موقعی میسر است که شخص محقق این معنی را درک کرده باشدکه آنچه هدف پیروی از دین و اخلاقیات عالی انسانیست، تطبیق و وابستن حیات و ارزش‌های آن به خداست و اگر انسان یا انسان‌هایی به جهت سقوط از این مقام والا، خود را از دین محروم ساختند، حداقل کراهت و شرف ذاتی انسان و لزوم پیروی او را از حیات دسته جمعی که در رأس آن، احترام به انسان‌های دور از پیکار و جنگ قرار گرفته است، فراموش نکند، ارزش این کلام برای کسانی که از وجدان حیات جمعی و ارزش آن غافلند، نامفهوم می‌باشد.

۳-این جملات ر ابه اتفاق مورخان، امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به اراذل و تبه‌کاران گروه یزید فرموده است: «الا و انّ الدّعیّ بن الدّعیّ قدر کز بین السّله و الذّله و هیهات منّا الذّله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المِؤمنون و حجور طابت و طهرت…»(۷) (آگاه باشید، آن زناکار پسر زناکار مرا ما بین شمشیر و پستی و خواری قرارداده است، ولی هیهات (برای ما محال است) به ذلت و خواری، خدا و رسول خدا و انسان‌های با ایمان و دامن‌های پاک و پاکیزه از پذیرش آن برای ما امتناع می‌ورزند) در سخنان دیگر فرموده است: لا اُعطیکم بیدی اِعطاءَ الذّلیل و لا اُقّر اقرارَ العَبید (من دست ذلت به شما نخواهم و هرگز مانند بردگان به سیادت شما اقرار نخواهم کرد) این جملات فهم عالی‌ترین مقام انسانی را از نظر شرافت و کرامت و حیثیت در اختیار مکتب‌داران و فرهنگ سازان و بانیان تمدن‌داران حقیقی می‌گذارد که بفهمند وقتی که سخن از انسان می‌رود، با چه موجودی سر و کار دارند؟ بفهمند زندگی با ذلت و خواری مساوی با مرگ دور از شرف و کرامت ارزشی است که خدا به انسان‌ها عنایت فرموده است. خداوند بزرگ اختیار کیفیت زندگی را از نظر کرامت و شرف ارزشی به خود انسان‌ها واگذار نکرده است. چنان‌که هیچ احدی نمی‌تواند بگوید: من اختیار زندگی خود را دارم، اگر بخواهم به آن ادامه می‌دهم و اگر نخواهم انتحار کرده و آن را قطع می‌نمایم.

اصل حیات و ادامه آن حکم الهی است و از مقوله حق به اصطلاح معمولی آن نیست که قابل اسقاط و نقل و انتقال و معادله بوده باشد. این همان نکته اساسی است که حقوق جهانی بشر آن را درباره حق حیات یا به اصطلاح دیگر «اصل حیات» مراعات نکرده است.

۴-آری، هر محقق و نویسنده‌ای می‌تواند داستان ملاقات لشکریان حرّ بن یزید ریاحی را که عمر بن سعد او را برای گرفتن امام حسین(ع) و برادران او به کوفه با هزاران نفر جنگجو فرستاده بود ببیند و بنویسد، ولی مهم‌ترین ارزش انسانی را در این داستان نتواند درک کند. خلاصه جریان این ملاقات چنین بود که هنگامی که امام حسین(ع) در مسیر رو به کوفه، از منزل شراف گذشت، یکی از یاران آن حضرت تکبیر گفت، آن بزرگوار فرمود: الله اکبر، چرا تکبیر گفتی، پاسخ داد: در مقابل درختان خرما می‌بینم، جمعی گفتند: در این مکان درخت خرما وجود نداشت آنچه می‌بینیم اسب‌ها و نیزه‌هاست، حسین(ع) فرمود: پس از مشورت، بطرف ذوحسم حرکت کرده‌اند که مستقیماً با لشکریان حر روبه‌رو نشوند. اندک زمانی گذشته بود که اسب‌ها آشکار شدند ما از راه برگشتیم، همین که آنها دیدند ما از راه برگشتیم، آنان نیز برگشتند، ما زودتر از آنها به منزل ذوحسم رسیدیم، حسین(ع) فرمود چادرها را نصب کردیم، لشگریان حرّ که در حدود هزار نفر بودند، رسیدند و در گرمای روز در مقابل آن حضرت قرار گرفتند. در این حال حسین(ع) و یارانش ملبس به عمامه و شمشیرها را بسته بودند. آن حضرت دستور داد که لشکریان حر را که تازه از راه رسیده بودند آب دهند و سیراب‌شان کنند و به اسب‌های آنان نیز آب بپاشند یاران آن حضرت کاسه‌ها و طشت‌ها را پر می‌کردند و نزدیک دهان اسب‌ها می‌گرفتند، همین که اسب‌ها سه جرعه یا چهار یا پنج می‌خوردند، ظرف را برداشته و جلو دهان اسب دیگر می‌بردند، و بدین ترتیب همه آنها را سیراب نمودند. علی بن طعّان محاربی می‌گوید: من در لشکریان حرّ بودم و در آخر از همه رسیدم. وقتی که امام حسین تشنگی من و اسبم را دید، مشک آب را به من ارائه نموده و فرمود: برادر، درمشک را کج کن و من هرچه می‌خواستم آب بنوشم آب به زمین می‌ریخت و نمی‌دانستم چه کنم. در این موقع، امام حسین(ع) که ناظر حرکات من بود، برخاست و آمد و سر مشک را خم کرد و من توانستم آب بیاشامم و اسبم را نیز سیراب نمایم.(۸)

ارزش و اهمیت این فضیلت بزرگ، تنها برای کسی قابل فهم است که حق حیات بشری و کرامت آن را در فوق دوستی‌ها و دشمنی‌ها درک کرده و ایمان به آن داشته باشد، قاعدتاً امام حسین(ع) می‌دانست که همین هزار نفر او را در چند روز آینده او را قطعه قطعه خواهند کرد. برای شناخت ریشه اساسی حق حیات، نویسندگان و متفکران چه در شرق و چه در غرب سخن‌ها گفته‌اند و احساسات به کار انداخته و حماسه‌های محرک سروده‌اند، ولی هیچ یک از آنها پرده از راز ملکوتی این حقیقت عظمی بر نداشته‌اند اگر چه، مطالب مفید فراوان گفته‌اند. این راز بزرگ تنها با درک ارتباط مستقیم حیات با خدا آشکار می‌گردد، نه با معلومات سطحی و مشاهدات محدود، همراه با اصول پیش ساخته ذهنی!!

برای آشنایی بیشتر با این حق الهی از دیدگاه حسین(ع)، چند سال از روزهای خون‌بار نینوا به عقب بر می‌گردیم، با شعله‌های جنگ‌های صفین رو به‌رو می‌شویم که بنیان‌گزاران نظریات ماکیا ولی‌های آن روزگار آتش آن را در برابر بزرگمرد حق و حقیقت، علی بن ابیطالب، پدر همین حسین(ع) روشن کرده بودند در آن کارزار بود که برای نخستین بار تاریخ شاهد مراعات بی‌نظیر حق الهی(حیات) گشته و پی‌ریزی فلسفه بزرگ «جان گرایی» (نه جان پرستی) را دیده است.

 این جریان چنین بود که معاویه بن ابی سفیان شط پهناور فرات را به روی علی(ع) و لشکریانش بست تا بتواند ده‌ها هزار انسان را در اندک زمانی با تشنگی از پا درآورد!! معنای این نابکاری نابخردانه جز این نبود که برای اجرای این منطق که «چون من ریاست و سلطه‌گری می‌خواهم، پس من برحقم» ریشه‌دارترین حق الهی ده‌ها هزار انسان را که حق حیات آن‌هاست نابود بسازد و تا بتواند چند سال دیگر تکیه بر بالش «من هدف و دیگران وسیله» زده و بگوید: «من همه چیز را بدون قید و شرط می‌توانم بخواهم»!! و «من هرچه بخواهم حق است»!! طبیعی است که لشکریان علی(ع) از تشنگی به مشقت افتادند و این جریان را به آن بزرگوار اطلاع دادند. آن حضرت دستور باز کردن راه فر ات را دادند. دستور آن حضرت به سرعت اجرا شد و مشکل آب را که یک یا چند مدعی اسلام!! برای مسلمانان بوجود آورده بودند، حل شد. در این هنگام لشکریان امام علی(ع) خواستند، مقابله به مثل نموده از در انتقام درآیند و فرات را به روی لشکریان معاویه ببندند؛ آن بزرگترین آشنای «حق حیات» با آن منطق الهی(جهاد برای احیای اسلام و انسانیت است، نه برای نابود کردن آنان) که ریشه در اعماق جانش انداخته بود، مانع از بستن شط فرات به لشکریان معاویه گشته و فرمود: اختیار حق حیات آنان به دست ما نیست این حق از خدا بوجود آمده و سقوط آن، بستگی به مشیت الهی دارد. بگذارید آب بخورند. آیا آن مورخی که تنها به جمع‌آوری نمودهای فیزیکی آن دو حادثِ انسان ساز (که تاریخ بشری از علی و حسین به وجدان خود سپرده است) قناعت کند و حتی یک کلمه درتحلیل و ارزیابی آن ادا نکند، آیا چنین مورخی پاسخی برای سؤال عقل و وجدانش آماده کرده است.که تو مورخ چگونه این حوادث را کنار هم می‌چینی، گویی در یک جنگل بی‌سر و ته چند چوب خشک را کنار هم چیده و دل به این خوش می‌داری که من برای بشر تاریخ نوشته‌ام!! تو با چه مغز و دلی این همه حوادث تحسین برانگیز و یااضطراب آور را جمع‌آوری نموده و با کمال بی‌اعتنایی از کنار آنها می‌گذری! این دسته از مورخان باید بدانند که با این گونه تاریخ‌نویسی دو کار انجام می‌دهند؛ یکی اینکه دل و مغز خود را در مقابل تکان دهنده‌ترین ستمگری‌ها و ستمدیدگی‌ها با قساوت و بی‌خیالی تباه کننده می‌خشکانند. دیگر این که مردم را به بی‌خیالی و بی‌اعتنایی به مصائب و شکنجه‌هایی که به مظلومان بینوا روا می‌شود، عادت می‌دهند! محقق موقعی می‌تواند با ادای رسالت انسانی، خدمتی به بشریت انجام بدهدکه با استنباط علمی و نتایج کلی حوادث، وظیفه انسانی خود را در تعلیم ارزش‌ها و ضدارزش‌ها در حیات فردی و اجتماعی انجام بدهد.(۹) اگر از جمع‌آوری و بازگو کردن سرگذشت بشری با آن همه فراز و نشیب‌ها و سنگلاخ‌ها و هموارها و ستمگری‌ها و ستمدیدگی‌ها و تکامل‌ها و سقوط‌های فرهنگی و تمدنی، برای اصلاح و بهبود وضع حاضر و آینده زندگی انسانی بهره‌برداری نشود، باید به آن کاغذهای باطل شده به نام کتاب‌های تاریخ و به آن انرژی‌های گران‌بهای مغزی و سرف اوقات پرارزش عمرتأسف‌ها خورد و گریه کرد.

برای تکمیل این بحث، تذکری با اهمیت ضروری به نظر می‌رسد. مطلب این است که هر مورخ آگاه در نگرش به حوادث و رویدادهای تاریخی ممکن است با دو نوع ارزش‌ها و ضدارزش‌هارویاروی گردد:

نوع یکم-اصول کلی ارزش و ضد ارزش بدیهی است که تحقیق و تفسیر حوادث تاریخی با این نوع، متنها هیچ منافاتی با منش تاریخ نگار ندارد. زیرا از یک طرف واقعیات کاملاً بازگو شده و از طرف دیگر بوسیله تفسیر و تحلیل آن واقعیات بر اساس ارزش‌ها و ضدارزش‌ها که مورد قبول عموم بشریت است، قدمی در مسیر تعلیم و تربیت مستند به حقایق و واقعیات عینی برداشته شده است. مانند اینکه در بیان رویدادهای مربوط به بروز و اعتلای یک تمدن، علل و شرایط آن‌را که فرهنگ و اقتصاد سالم و دادگری حقوقی و تعلیم و تربیت شایسته بوده است، متذکر شویم. اگر کسی بگوید این‌گونه تاریخ نویسی همراه با تحلیل و تفسیر بزرگترین خدمت به «حیات معقول» بشری است، هیچ گونه مبالغه نکرده است. شما اگر در قرآن مجید کتاب آسمانی مسلمین دقت کنید، خواهید دید که همه این داستان‌ها که در این کتاب الهی آمده است برای تعلیم و تربیت بشر با ارائه ارزش‌ها و ضد ارزش‌هامی‌باشد.

نویسنده: محمد تقی جعفری

پی نوشتها:

۱- منظور ما از جهانی بودن داستان حسین(ع) این است که حقائق و واقعیاتی که در سلسله‌ی علل و نتایج و ارزش‌های این حادثه دیده می‌شود، اختصاص به یک سرزمین، یا نژاد یا فرهنگ خاص ندارد، زیرا این حادثه، حادثه انسان است که روشن‌ترین عرصه‌ی رویارویی دو گروه متضاد در برابر یکدیگر می‌باشد: ۱- گروه حمایت‌گران حق محض ۲- گروه حمایت‌گران باطل محض.

۲- امام حسین(ع) و ایران: کورت فریشلر، ص ۲۶۲، ترجمه‌ی ضبیح الله منصوری.

۳- معنای اصل «احدی الحسنیین» عبارت است از «یا زندگی با کرامت و شرف و عزت» و یا «مرگ با افتخار و سربلندی در راه وصول به هدف والای حیات».

۴- البته تلخی و ناگواری مرگ، با نظر به احساس و روابط نفس با خواص زندگی طبیعی است و اما با نظر به بعد فوق طبیعی آن، که شهادت نامیده می‌شود، همان سعادت است که خود آن سرور شهیدان فرمود: «انی لا اری الموت الّا السعاده و الحیاه مع الظالمین الّا برماً» (من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز زجر و شکنجه نمی‌بینم.)

۵- نفس المهموم- محدث قمی(ره) نقل از مناقب ابن آشوب، ص ۴۳٫

۶- (اگر برای شما دینی نیست و از معاد نمی‌ترسید، (اقلاً) آزاد مردانی در دنیا باشید.)

۷- نفس المهموم- مرحوم محدث قمی، ص ۱۴۹٫

۸- نفس المهموم، مرحوم محدث قمی، ص ۱۱۳٫

۹- بزرگترین نقصی که پهلوی هم چیدن رویدادهای به عنوان تاریخ در علوم انسانی دارد این است که علت اغلب نمودهای رفتارهای فیزیکی که از بشر صادر می‌گردد، منحصر به یک چیز مشخص نیست، بلکه یکی یا چند علت از علل محتمل می‌تواند آن‌ها را بوجود بیاورد. به عنوان مثال ما در تواریخ می‌خوانیم جنگ‌هایی میان ایران و یونان به وقوع پیوسته است. آیا این جنگ‌ها علت اقتصادی داشته یا انتقام‌جویی، یا تضادهای ایدئولوژیکی یا اختلافات زمینی و یا غرور و کبر زمامداران و یا سلطه‌جویی… حال برای فهم حقیقت این جنگ‌ها کدام یک از علل مزبور را باید به حساب آوریم.

telegram

همچنین ببینید

آموزه های مشترک معرفتی در خطبه فدکیه و خطبه های حضرت زینب(س)-بخش۷

 تهیه و تنظیم: موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول ۶) عاقبت ظلم الف: انتقام روزگار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.