خانه / زندگی نامه مختصری از امام حسین / بخش ششم: آغاز حکومت یزید و آغاز قیام امام حسین(ع) در مدینه

بخش ششم: آغاز حکومت یزید و آغاز قیام امام حسین(ع) در مدینه

رسیدن خبر مرگ معاویه به مدینه و حرکت امام به مکه و رسیدن نامه ها و ارسال پیک

شروع دوران یزید

یزید بلافاصله بعد از مرگ معاویه – برخی ده روز بعد نوشته اند – به ولید بن عتبه بن ابی سفیان حاکم مدینه نوشت: معاویه یکی از بندگان خدا بود که خدایش حرمت داد و خلیفگی و قدرت بخشید. مدّت مقّدر زندگی کرد و هنگام مقرر درگذشت. خدایش رحمت کند به نیکی زندگی کرد و تقوا پیشه بود. سپس در صفحه ای کوچک جداگانه – به اندازه ی گوش موش- نوشت: از حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر سخت و بی امان بیعت بگیر.

نامه‌ی یزید به ولید، شبانگاه به دست وی رسید. ولید نیمه های شب نوجوانی به نام عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفّان را فرستاد تا امام را به دارالاماره دعوت کند. اباعبدالله الحسین(ع) در این هنگام در مسجد بود. عبدالله بن زبیر نیز همزمان در مسجد بود. پیک ولید- عبدالله بن عمرو بن عثمان – امام و عبدالله بن زبیر را به دارالاماره دعوت کرد هر دو به نوجوان گفتند:” تو برو ما در پی می آییم .” عبدالله بن زبیر از امام پرسید:” به نظر شما چرا ما را در این موقعیت فرا خوانده است؟”

امام فرمود:” به گمانم معاویه مرده است و ما را برای بیعت دعوت کرده است.”

عبدالله بن زبیر گفت: ” من نیز چنین گمانی دارم و هر دو به منزل باز گشتند.

حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، گروهی از نزدیکان خویش را دعوت کرد و فرمود: سلاح های خویش را بردارید. تعداد گروه مسلّح را ۳۰ تن نوشته‌اند. امام به آنان توصیه کرد که من آسوده خاطر نیستم. نگرانم که ولید مرا به کاری مجبور کند که نتوانم آن را بپذیرم و چون مصونیتی نیست، مرا همراهی کنید و بر در دارالاماره بنشینید اگر صدای من بلند شد به درون بیایید و از من دفاع کنید.

امام همراه با یاران و خویشاوندان مسلّح به سمت دارالاماره حرکت کرد. لباس سپید زعفرانی بر تن داشت. هنگامی که وارد شد مروان بن حکم آن جا نشسته بود. ولید خبر مرگ معاویه را داد (برخی نوشته اند نامه ی یزید را خواند)و درخواست بیعت با یزید کرد: امام فرمود: بیعت پنهانی بی‌فایده است فردا که مردم را برای بیعت دعوت می کنی ما را نیز دعوت کن (برخی نوشته اند امام گفت: تا صبح اندیشه می کنیم و پاسخ می دهیم)

ولید پذیرفت امّا مروان بن حکم گفت: ای ولید، اگر برود و بیعت نکند دیگر به او دست نخواهی یافت. او را زندانی کن تا بیعت کند یا گردنش را بزن وگرنه حادثه و کشتاری سخت در راه خواهد بود.

امام برخاست و فرمود: ای پسر زن کبود چشم! تو مرا می کشی یا او؟ به خدا ناروا گفتی و خطا رفتی.( در برخی منابع آمده، صندلی آهنی را به سمت مروان پرتاب کرد و مروان گریخت و صندلی به دیوار خورد.)، همراهان مسلّح امام به درون آمدند و امام در محاصره ی آنان بازگشت.

ولید به یزید نامه نوشت و ماجرای بیعت نکردن حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را گزارش داد. یزید از خشم، چشمانش برگشت (معمولاً هر وقت خشمگین می شد چشمانش حالت لوچ می گرفت ) و در جواب نوشت: همه ی آنان را که بیعت کرده یا نکرده اند معرّفی کن و همراه نامه سر حسین بن علی(ع) را بفرست. که با این کار پاداش و بهره‌ی فراوان خواهی داشت.

ولید با دریافت نامه گفت:”هرگز چنین نخواهم کرد هر چند همه ی دنیا را به من ببخشند.”

پس از خودداری اباعبدالله الحسین(ع) از بیعت در شب، صبحگاه، مروان بن حکم، امام را در یکی از کوچه های مدینه ملاقات کرد و گفت: یا اباعبدالله، من خیر خواه تواَم، از من بپذیر تا رهایی یابی. امام فرمود: خیر خواهی تو چیست؟ بگو تا نظر بدهم.

مروان گفت: با یزید بیعت کن که به صلاح دین و دنیاست.

امام فرمود: انّالله و انّااِلیه راجعون. اسلام را وداع باید گفت اگر رهبر اُمّت اسلام کسی همچون یزید باشد که من از رسول خدا شنیدم خلافت بر آل ابی سفیان حرام است؛ هر گاه معاویه را بر منبرم یافتید شکمش را پاره کنید و مردم مدینه دیدند و کاری نکردند و به یزید تبهکار دچار شدند. مروان خشمگین او را رها کرد.

اباعبدالله(ع) در شب ۲۷ رجب سال ۶۰ هجری(شب یکشنبه) با مزار پیامبر وداع کرد. دو رکعت نماز گزارد و به نیایش با پروردگار پرداخت. پیامبر(ص) را در خواب دید[۱]. که با گروهی از فرشتگان از چپ و راست و پیش روی او می آید. تا حسین(ع) دید او را به سینه چسبانید و میان دو چشم او را بوسید و گفت: عزیزم حسین! گویا به زودی تو را می بینم به خون آغشته و در زمین کرب و بلا به دست گروهی از امت من کشته شده ای. تو تشنه هستی و آبت نمی دهند و در عین حال آرزوی شفاعت من دارند. خداوند آن ها را در روز قیامت به شفاعت من نائل نگرداند. عزیزم حسین! پدر، مادر و برادرت نزد من آمده اند و آن ها مشتاق دیدار تواند و تو را در بهشت درجاتی است که جز با شهادت به آن درجات نمی رسی. حسین(ع) به جدّ خویش نگاه کرد و گفت: یا جداه! من نیازی به بازگشت به دنیا ندارم، دستم را بگیر و با خود در منزلت وارد کن. پیغمبر(ص) فرمود: حسین، چاره ای جز بازگشت به دنیا نداری تا شهادت روزی‌ات شود و به آن چه خداوند از ثواب عظیم برای تو در نظر گرفته است دست یابی. تا اینکه تو، پدر، برادر، عمویت(جعفر بن ابیطالب) و عموی پدرت(حمزه) در روز قیامت در یک جایگاه محشور شوید و به بهشت وارد شوید. پس حسین(ع) نگران از خواب برخاست[۲] و رؤیای خویش را با اهل بیت خود بازگفت.( برخی کتب این زیارت و خواب را در دو شب متوالی گفته اند) امام همچنین با مزار مادرش زهرا(س) و برادرش امام حسن مجتبی(ع) نیز وداع گفت.

امام وصیّت نامه ی خویش را به برادرش محمد حنفیّه سپرد. در این وصیّت نامه، اهداف نهضت و قیام این گونه تعیین و تبیین شده است:

۱٫این حرکت نه سبکسرانه، نه مغرورانه، نه تبهکارانه و نه بیدادگرانه است.

۲٫اصلاح و باز سازی امّت جدم در رأس اهداف است.

۳٫امر به معروف و نهی از منکر از اهداف برنامه است.

۴٫رفتار و هدایت جامعه بر اساس سیره و شیوه ی رفتاری پیامبر و امیرمؤمنان علی(ع) صورت می گیرد.

محمد حنَفیه، از سر دل سوزی و نصیحت به امام گفت: بهتر است از درگیری با یزید پرهیز کنی و به شهرهایی که هم پیمان اویند سفر نکنی و مردم را به بیعت دعوت کنی. بهتر آن است به مکّه بروی و در آن جا بمانی و اگر شرایط مناسب نبود به ریگزارها و قلّه ی کوه ها پناه ببری تا بعد معلوم شود که چه باید کرد! امام، او را ستایش نمود و سخنانش را خیرخواهانه خواند.

در آخر اباعبدالله(ع) با ام السّلمه تنها همسر بازمانده ی پیامبر، و همچنین با زنان هاشمی و زنان عبدالمطّلب به ویژه امّ هانی عمّه‌اش وداع گفت و به طرف مکه حرکت کرد[۳].

هجرت و حرکت به سمت مکّه

زمان حرکت: شب یکشنبه۲۷رجب سال ۶۰ هجری( دوروز مانده از ماه رجب)،برخی نیز شب شنبه و برخی یکشنبه۲۸ رجب نوشته اند[۴].

همراهان در آغاز حرکت: خواهرانش زینب و ام کلثوم، برادرانش ابوبکر، جعفر، عبّاس، عثمان، عبدالله، فرزندان برادرش حسن، برگزیدگان خاندان و اهل بیت(مجموعاً۲۱نفر) و چند تن از نزدیکان، یاران و جمعی از خدمتگزاران، کودکانی نیز همراه کاروان بودند. تعداد همراهان را تا ۲۲۸ نفر نوشته اند.

استعداد و امکانات سفر: ۲۵۰شتر، ۴۰محمل با پوشش های حریر و دیبا، از مجموعه ی ۲۵۰ شتر، ۷۰شتر برای حمل چادرها، ۴۰ شتر برای حمل ظروف و وسایل زندگی، ۳۰ شتر ویژه ی آب، ۱۲ شتر، درهم و دینار و پارچه ها و زعفران و عطر و لباس ها و بُرد یمانی، ۵۰ شتر برای زنان و کودکان و همراهان و بقیه ی شترها برای حمل دیگر وسایل زندگی. امام به قیس بن سعد عباده سپرده بود که با دویست مرد در پی وی بیاید[۵].

امکانات شخصی امام حسین (ع) هنگام حرکت:

۱-مُرتجز: اسب پیامبر

۲-شمشیر شخصی پیامبر به نام بتّار، رسوب یا عضب یا حتف که این بیت برآن نگاشته شده بود:

فی الجُبنِ عارً وَ فِی الاقدام مَکرَمهٌ               و المَرءُ بالجُبن لا یَنجو مِنَ القَدَر

ترس ننگ است و قدم در کارزار نهادن کرامت و بزرگ منشی. انسان با ترس از قضا و قدر الهی، رهایی نمی یابد.

۳- زره پیامبر که سعدیّه یا فضّه یا ذات الفضول یا ذات الوشاح نام داشت.

۴- عمامه پیامبر که از جنس خز و نام آن سحاب بود.

۵- سلاح پیامبر که شبیه عصا و نام آن عَنزَه بود.

مسیر حرکت: جادّه ی اصلی و راه عمومی به سمت مکّه( بر خلاف عبدالله بن زبیر که همراه برادرش جعفر از بیراهه به مکّه گریخت). به امام پیشنهاد حرکت از بیراهه داده شد ولی فرمود: نه به خدا از راه راست به در نروم تا خداوند آن چه خواهد میان ما حکم کند.

فاصله ی مدینه تا مکّه ( طول راه ): حدود ۴۰۰ کیلومتر (۷۰ فرسنگ)

حوادث بین راه :

۱- دیدار فرشتگان مسلّح با امام و تقاضای کمک و یاری همان گونه که در نبردهای پیامبر یاری کرده بودند. گروهی از جنّیان نیز با اباعبدالله ملاقات کردند. آنان نیز خواستار یاری بودند. امام فرمود: این آزمون است. شما روز جمعه(یا شنبه) در کربلا گرد آیید ( پس از شهادت تا سوگواری کنید.)

۲- ملاقات امام با عبدالله بن مطیع عدوی، بزرگ قریش، که در برخی کتب در حال بازگشت از مکّه به مدینه بود و در برخی کتب سرگرم حفر چاه بود. وی از امام خواست تا دعا کند آب چاهش افزون شود! عبدالله امام را از رفتن به کوفه بر حذر داشت[۶].

ورود به مکّه:

امام حسین(ع) همراه با یاران و همراهان شب جمعه، سوّم شعبان در میان استقبال مردم و حج گزاران وارد مکّه شد[۷].

رویداد مهم: عمرو بن سعید اشدق، فرماندار مکّه که بسیار مغرور و متکبّر بود به یزید نامه نوشت و خبر ورود اباعبدالله الحسین(ع) را به مکّه داد[۸].

ملاقات عمروبن سعید با امام حسین(ع):

عمرو پرسید: برای چه آمده ای، پاسخ داد: برای پناه به خدا و خانه اش.

برنامه های آغازین اباعبدالله در مکّه:

۱- زیارت کعبه ۲- دیدار با مردم ۳- زیارت قبر حضرت خدیجه(ع)   ۳- روشنگری و سخنرانی

مدّت توقّف در مکه: ماه های شعبان، رمضان، شوّال، ذی القعده و هشت روز ذی الحجّه (مجموعاً حدود ۱۲۵روز).

آغاز حرکت و قیام در کوفه و ارسال نامه:

اندکی پس از مرگ معاویه و دریافت خبر امتناع امام حسین(ع) از بیعت یزید، قیام کوفه آغاز شد. سلیمان بن صرد خزاعی یار ۸۹ ساله پیامبر، پرچم قیام برافراشت و با گردآوری مردم در خانه اش و سخنرانی های آتشین، زمینه را برای دعوت امام حسین(ع) به کوفه فراهم آورد. نامه‌های دعوت امام برای هدایت و رهبری امّت در مبارزه با یزید، به مکه ارسال شد.

دریافت نخستین نامه ها:

در دهم ماه مبارک رمضان، نخستین نامه ها، پس از ۳۷ روز استقرار امام در مکّه دریافت شد. عبدالله بن سبیع همدانی و عبدالله بن وال تیمی نخستین گروه حاملان نامه بودند.

قیس بن مسّهر صیداوی، عبدالرّحمن بن عبدالله بن الکدر ارحبی و عمارهبن عبد السّلولی همراه با ۵۰ نامه از بزرگان کوفه روز دوازدهم ماه مبارک رمضان به مکه رسیدند. هانی بن هانی السّبیعی و سعید بن عبدالله الخثعمی(الحنفی) با ۵۰ نامه در سیزدهم رمضان وارد مکه شدند( برخی ۵۳و ۱۵۰ نامه و بیش از آن نگاشته اند).

نویسندگان نامه جز مردم عادی چهره‌های بزرگی چون شبث بن ربعی، حجّاربن ابجر، یزید بن الحارث بن رُویم، عمرو بن الحجّاج، سلیمان بن صُرد خزاعی، رفاعهبن شدّاد، عبدالله بن وال، حبیب بن مظاهر و مسّیب بن نَجَبه بودند[۹].

مسلم بن عقیل در پانزدهم ماه مبارک رمضان، سه روز پس از دریافت آخرین نامه‌های اهل کوفه به اباعبدالله(ع)، به عنوان سفیر امام به سمت کوفه حرکت کرد.

 

موقعیّت و شخصیّت مسلم:

وی فرزند عقیل- برادر امیرالمؤمنین علی(ع)- کارآزموده و مورد وثوق و اعتماد اباعبدالله، رشید و رزم دیده و فقیه و دانشمند بود. کنیه‌اش ابوداود، مادرش علّیّه، ام ولد(کنیز) و از زنان نبط و خاندان فرزندا و به احتمال قوی از نژاد ایرانی بود.

همسر مسلم بن عقیل رقیّه یا ام کلثوم دختر علی(ع) بوده است. تعداد فرزندان مسلم را متفاوت نگاشته اند که عبدالله، علی، عبدالعزیز، عبدالرحمن، عون، مسلم، ابراهیم، محمّد، جعفر، حمیده، احمد مشهورترند. این فرزندان از چندین همسر بوده‌اند. گویا از مسلم فرزند پسر باقی نماند و همگی در جریان کربلا به شهادت رسیدند. نوشته اند که مسلم در جنگ صفین شرکت داشته است و در کنار امام حسین(ع) و امام حسن و عبدالله بن جعفر شجاعانه جنگیده است. در این صورت و با توجّه به جنگ صفّین که در سال ۳۷ هجری بوده است سنّ حضرت مسلم باید بیش از آن چه باشد که ذکر کرده اند. سنّ مسلم در هنگام سفر به کوفه باید حدود ۳۸ الی ۴۲ سال بوده باشد[۱۰].

سفارش های امام به مسلم:

۱- پرهیزگاری ۲- پنهان کاری(مراقبت) ۳- نرمش و مدارا ۴- در صورت اتّحاد و همدلی مردم کوفه، اطلاع برای آمدن به کوفه ۵- منزل کردن نزد مطمئن ترین افراد[۱۱].

ورود به کوفه:

مسلم، اوّل ذی الحجّه یا پنجم شوّال (این تاریخ درست تر است) به کوفه وارد شد. وی شبانگاه به منزل مسلم بن مسیّب(مشهور به خانه ی مختار بن ابی عبید ثقفی) درآمد. برخی نیز منزل مسلم بن عوسجه اسدی نوشته اند. در مقتل ابی مخنف، منزل سلیمان بن صرد آمده است.

و در همان بدو ورود مردم برای بیعت با مسلم جمع شدند. تعداد بیعت‌کنندگان را هجده هزار، بیست و چهار هزار و حتّی هشتاد هزار نوشته اند. چهل هزار، بیست و پنج هزار و ارقامی نزدیک به همین مقدار را نیز ذکر کرده اند.

برنامه ی مسلم در کوفه عبارت بودند از: ۱- خواندن نامه ی امام حسین(ع) ۲- بیعت گرفتن از مردم ۳-روشنگری و بیان مفاسد بنی امیّه و فضایل اهل بیت(ع)[۱۲]

عکس العمل ها:

۱- اعلام وفاداری بزرگان کوفه چون مسلم بن عوسجه اسدی، عابس بن ابی شبیب شاکری و دیگر شخصیّت های کوفه.

۲- نامه‌نگاری وابستگان نظام اموی، مانند عمر بن سعد بن ابی وقّاص، محمّد بن اشعث، مسلم بن سعید الحَضْرَمی، عماره بن عقبه بن ابی مُعیط به یزید و گزارش وضعیّت کوفه و برخورد مسالمت آمیز نعمان بن بشیر با مسلم بن عقیل.

۳- نامه نگاری مسلم بن عقیل و اعلام وفاداری مردم کوفه به اباعبدالله الحسین(ع)، بیست و هفت روز قبل از شهادت.

۴- یزید به عبیدالله بن زیاد – حاکم بصره- با حفظ سمت مأموریت حکومت کوفه داد و به او گوشزد کرد که مسلم را به قتل برسان، یا از کوفه و بصره دور کن. یزید، نامه را به وسیله ی مسلم بن عمرو باهلی فرستاد. این مأموریت را یزید با مشورت سرجون- غلام مسیحی معاویه- انجام داد. عبیدالله مأموریت داشت سریع و بی‌درنگ این کار را انجام دهد و نعمان بن بشیر را به شام بفرستد.

۵- عبیدالله زیاد – حاکم بصره- به محض دریافت نامه ی یزید، دستور داد فردا آماده حرکت باشند. وی پس از کشتن سلیمان بن رزین- سفیر امام حسین (ع) به بصره- و سخنرانی تهدیدآمیز در بصره و گماشتن برادرش عثمان بن زیاد به جانشینی خود، همراه با مسلم بن عمرو باهلی، شریک بن اعور و ۵۰۰ تن از نزدیکان و اطرافیان رهسپار کوفه شد. شتاب او چنان بود که در قادسیه غلام وی مهران از اسب فرو افتاد و زخمی شد. عبیدالله به او گفت: اگر با این وضع خودت را به ما برسانی، یک صد هزار درهم به تو خواهم داد. قصد عبیدالله رسیدن به کوفه، قبل از ورود امام حسین(ع) بود.

۶- عبیدالله بن زیاد با عمامه ی سیاه، نقاب بر چهره، در هیئتی شبیه به اباعبدالله الحسین(ع)، سوار بر استر، وارد کوفه شد. همگان به گمان آن که امام حسین(ع) است می گفتند: خوش آمدی ای پسر پیامبر! او تنها جواب سلام می گفت تا به دارالاماره رسید. نعمان بن بشیر را صدا زد. نعمان نیز به گمان این که اباعبدالله الحسین(ع) است، گفت: من امانت را به تو تسلیم نمی کنم و به کشتن ات نیز نیازی ندارم. عبیدالله نزدیک تر شد و صدا زد: در بگشا، که خدایت گشایش ندهد که شبت دراز بوده! مردم دریافتند که فریب خورده‌اند و این عبیدالله است نه اباعبدالله. مردم پراکنده شدند و عبیدالله به قصر وارد شد[۱۳].

و مدت کوتاهی پس از ورود به قصر با طراحی دسیسه های فراوان از مخفیگاه مسلم آگاهی یافت و در روز هشتم ذی الحجه موفق شد قیام مردم کوفه را سرکوب کرده و مسلم و هانی را به شهادت برساند.

 


[۱] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، نشر قدیانی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۹، ص۴۲-۴۰٫

[۲] . ر.ک: أبو محمد أحمد بن اعثم الکوفى ، الفتوح، نشر دارالأضواء، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق، ج۵، ص۱۹٫

[۳] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص۴۳٫

[۴] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ۴۸٫

[۵] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ۴۸٫

[۶] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ۴۹٫

[۷] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ص۴۹٫

[۸] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ۵۰٫

[۹] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص۵۰٫

[۱۰] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ۵۷٫

[۱۱] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ۵۷٫

[۱۲] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، پیشین، ص ۵۷٫

[۱۳] . سنگری، محمدرضا، آینه در کربلاست، ص۵۹-۵۸٫

telegram

همچنین ببینید

بخش هفتم: حرکت به سمت کوفه

در آستانه ى حرکت به سرزمین عراق حوادث پیش از حرکت: ۱- گفت و گوى ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.