خانه / شعر های عاشورایی / غزل / طلوع تلخ غروب (سعید بیابانکی)

طلوع تلخ غروب (سعید بیابانکی)

شبی دراز، شبی خالی از سپیده منم
طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم
پی نظاره ات ای یوسف سراپاحسن
کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم
کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن
خیال می‌کنم آن گنگ خواب دیده منم
خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی
نگاه کن منم، این بید قد خمیده منم
کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی
کسی که از همه زخم زبان شنیده منم
اگر به کوره داغ تو سوختم خوش باش
غمت مباد که شمشیر آب‌دیده منم
فتاده آتش غم بر این دوازده بندم
غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم
خوشا به حال تو، این ره به پای می‌پویی
کسی که این همه ره را به سر دویده منم

شاعر: سعید بیابانکی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.