خانه / شعر های عاشورایی / غزل / غزل (مطهره عباسیان)

غزل (مطهره عباسیان)

هر کسی؛ باید از همان اول، فکر پایان این سفر باشد –

که قرار ست چند روزی در، منزل خاک مستقر باشد

می توانی به این بیندیشی که چگونه برای جان دادن –

التماس پدر کند فرزند؛ وقتی او آخرین نفر باشد؟!

وَ تصوّر بکن که هجده سال، شاهد قد کشیدنش باشی

بیشتر دل به او نمی بندی؟ – به جوانت! – اگر پسر باشد؟

وَ پدر خیره در نگاه پسر ، سعی می کرد منقلب نشود…

عشق امّا حریص بر این بود سعی آن مرد بی اثر باشد

وَ تصوّر بکن که در یک جنگ، آن هم از نوع جنگ تن به تنش

تو ببینی که لشکری وحشی، به جوان تو حمله ور باشد

که جوان تو شیر هم باشد؛ عاقبت قطعه قطعه خواهد شد…

زانوانت خمیده… حق داری، دست های تو بر کمر باشد

فرض کن بین کوهی از خنجر، جای سالم نمانده در بدنش…

اصلا امکان نداشت یک زخمی، که از این تکّه تکّه تر باشد

ولی این کارها چه آسان ست، هرچه اهداف تو خدایی تر…

حاضری قطعه قطعه هم بشوی، اگر اسلام در خطر باشد

 

شاعر: مطهره عباسیان

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.