خانه / شعر های عاشورایی / غزل / چشم آینه (احمد علوی)

چشم آینه (احمد علوی)

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می کشید

آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت

از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود

امّا هنوز آتش در را به یاد داشت

آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود

آن پرده های آخر صفین ناگهان

از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود

می دید آیه آیه ی آن زیر دست و پاست

کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود

زینب هزار بار خودش هم شهید شد

از بس که از کنار شهیدان گذشته بود

یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت

عمرش تمام، بر سر پیمان گذشته بود

بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند

این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود

شاعر: احمد علوی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.