ام وهب

ام وهبReviewed by Admin on Dec 4Rating:

نحوه‌ی برخورد و محبت امام با پیرزن او را چنان شیفته‌ی امام کرد که در هنگام بازگشت پسر و عروسش ماجرا را برای آنها تعریف نمود و با توجه به این‌که قبلا مسیحی بودند شیفته اسلام شدند و قبول اسلام نمودند و به سپاه امام پیوستند. در کربلا و در روز عاشورا مادر وهب آنچنان پسرش را عاشقانه به سوی میدان دعوت کرد که گویی می‌خواهد کبوترش را به سوی میدان به پرواز درآورد. ام وهب اصرار داشت که پسرش به میدان برود و می‌گفت: پسرم، از تو راضی نخواهم شد مگر این‌که به یاری پسر پیغمبر بروی و تو هرگز به شفاعت جد امام حسین(ع) نمی‌رسی مگر با رضایت من.
سرانجام وهب در روز عاشورا به یاری امام حسین(ع) شتافت و او را اسیرکرده نزد عمرسعد آوردند و دستور داد گردنش را زدند و سر بریده‌اش را به سوی لشکر امام حسین(ع) انداختند. مادرش(قمر یا ام وهب ) سر او را گرفت و به آغوش کشید و خون صورتش را پاک کرد و گفت: حمد و سپاس خداوندی را که با شهادت تو مرا رو سفید کرد. سپس سر بریده‌ی فرزندش را به سوی دشمن انداخت (یعنی متاعی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم).
آنگاه عمود خیمه را ازجا کند و به میدان رفت و دو نفر از دشمن را کشت. امام حسین(ع) فرمود: ای مادروهب٬ به خیمه برگرد٬ پسرت اکنون با رسول خداست.
او به خیمه بازگشت درحالی که می‌گفت خدایا٬ امیدم را نا امید نکن. امام به او فرمود: ای مادر وهب امیدت برآورده شد.

منابع:

روایت کربلا ، حاج یدالله بهتاش
زنان عاشورا، سیداحمدرضا حسینی

telegram

همچنین ببینید

اَمّ فَروَه، مادر امام صادق(ع)

تأثیر نهضت امام حسین(ع) بر زنان غیر حاضر در کربلا و ادامه رسالت… فاطمه، یا ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.