خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / عظیم ترین ارتفاع(ارمغان بهداروند)

عظیم ترین ارتفاع(ارمغان بهداروند)

چگونه می توانم باز گردم وقتی بر گرده ی خود غمگین ترین خبر ها را نشانه دارم …؟
چگونه می توانم راوی تلخ ترین خبرها باشم وقتی نمی توانم برای سرودن این سوگ‌نامه زبان بگشایم …؟…چگونه می توانم با چشم‌های مغموم و نومید کودکان هم کلام شوم؟
نمی توانم با یال خونین و زخم‌های سر گشوده، ازدردی که چون شعله در خرمن جان می نشیند رها باشم. غمگین‌ترین گوشه‌ی این ماجرا به نام من، سیاه شده است و باید دل به دریا داد و در شعله‌وری این داغ دیوانه شد.
من با دو چشم خود دیدم که آسمان به زمین نشست، من با دو چشم خود دیدم که زمین با دو زانوی ادب در پیشگاه عظیم ترین ارتفاع آدمیزادی خون می‌گریست. من با دو چشم خود دیدم خنجری به خود می‌پیچید و به خود نفرین می‌کرد. من با دو چشم خود دیدم مولا صدا می زد: هل من ناصرا ینصرنی…؟!

ارمغان بهداروند

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.