خانه / شاعران نینوا / یزید بن مغفل بن جعف (شاعر مجاهد)

یزید بن مغفل بن جعف (شاعر مجاهد)

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر نخواهد شد. شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود… که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است. اصحاب حسین(ع) که در روز عاشورا زیباترین شعر هستی را بر صفحه‌ی تاریخ نگاشتند خود شاعرانی برجسته و توانا بوده‌اند، آشنایی با شرح مختصری از سیر زندگانی این یاران، مطلبی است که در این بخش دنبال می‌شود:

یزید بن مغفل بن جعف: شاعر مجاهد یزید بن مغفل، از مکه منزل به منزل همسفر محبوب خویش بود. او که شیعه بود و شاعر، در هر منزل شعری می‌گفت و سروده‌ای تازه می‌خواند. می‌گفت:«همسفری با فرزند پیامبر؛ زیباترین شعر زندگی من است.» ۶۰ سالگی زندگی‌اش به پایان رسیده بود. مویی سپید و دلی سپیدتر داشت. پدرش یار فداکار و وفادار پیامبر بود و یزید کودکی خویش را با پیامبر گذرانده بود. هر که در رزمگاه‌های هولناک و دشوار عصر امیرمؤمنان شرکت داشت او را می‌شناخت. رجزهای او و سروده‌های حماسی‌اش را در جنگ صفین هماره با تحسین و اعجاب باز می‌گفتند. سروده‌هایش تنها جلوه‌گاه کمال و جمال علوی و حسینی نبود که روشنگر ضلال اموی و مردانی نیز بود. می‌گفتند معلوم نیست تیغ او برنده‌تر است یا شعر بلیغ او. به‌فرمان امیرالمؤمنین، علی(ع)به نبرد با خریت(خریث) یکی از سران خوارج اعزام شد و وی را به قتل رساند. روز دوم محرم قافله به کربلا رسید وقتی امام نام کربلا را شنید و اشک ریخت و آن جا را قتلگاه عاشقان خواند، یزید بن مغفل سرود: «ای سرزمین عاشقان بی‌تاب، آغوش بگشا که شهیدان تو آمده‌اند. ای خارستان داغ گم‌نام، فردا خون شهیدان به گلزار شاداب و معطرت تبدیل خواهند کرد و نام تو زمزمه‌ی عاشقان جهان خواهد شد.» روز عاشورای شهادت و رشادت رسید. پس از تیر باران صبح، یزید بن مغفل، کمر بسته، شمشیر در کف به حضور امام خویش رسید و میدان رفتن را رخصت طلبید. یزید با تیغی برّان و درخشان اسب را هی زد و در میدان چرخید و رجز خواند. پس از نبردی سنگین اسب را به کناره‌ی میدان رساند. امام را بار دیگر وداع کرد و شوریده‌تر و بی‌پرواتر به میدان تاخت. از کُشته، پشته می‌ساخت و در حلقه‌ی سپاه دشمن، بی‌باکانه تیغ می‌انداخت. ساعتی بعد در افول غبار، شاعر مجاهد عاشورا بر خاک افتاده‌بود و در بدرقه‌ی تبسم مولایش، هفت آسمان را زیر بال و پر گرفته بود.

منبع: آیینه‌داران آفتاب/ دکتر محمدرضا سنگری- با اندکی تلخیص

telegram

همچنین ببینید

اسلم(سلیمان) بن عمرو ترکی

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.