خانه / آيينه داران آفتاب (صفحه 9)

آيينه داران آفتاب

پرواز با چهل بال

سالم مولی (غلام)عامر بن مسلم عبدی نه، من تن به خذلان ماندن نخواهم داد. وقتی نصرت خدا رستگاری است، وقتی پسر پیامبر به یاری خوانده است، کدام بهانه برای ماندن می‌ماند؟ سالم گوش سپرده بود ترنم محزون مولایش عامر را. غروب بود و آسمان سرخگون و وزش ملایم نسیمی که از دریا شهر بصره را به خنکایی دلپذیر مهمان می‌کرد. ...

ادامه نوشته »

از تاریکزار عمرسعد تا روشنای حسین

بکربن حیّ بن تیم الله بن ثعلبه تیمی روز سوم محرم همراه با سپاه عمرسعد به کربلا رسید. هیچگاه سفری از اینگونه را تجربه نکرده بود. همسفرانش یا به وحشت و ترس از دیار و خانه کنده شده بودند یا رؤیای صله عبیدالله و یزید در سر می‌پروردند. از کوفه تا کربلا هر چه دیده بود جانهای شب‌زده، دلهای زرپرست، ...

ادامه نوشته »

لنگ لنگان تا شهادت- بکربن حیّ‌بن تیم‌الله بن ثعلبه تیمی

سایه‌ی پیری بر گستره‌ی زندگی اش افتاده بود. در آستانه‌ی هفتاد سالگی، با یادها و خاطره‌های بزرگ در پیکارهای سخت می‌شناختندش. در جنگ جمل هنوز جوان بود و شاداب. آن‌چنان در آن روز دشوار جنگید که سرانگشت اشارت همه‌ی رزم‌آوران به او بود. جنگ رو به پایان بود که تیری سهمگین به پایش رسید. زخمی‌سنگین دهان گشود و او بی‌هراس ...

ادامه نوشته »

گریز از بصره-ادهم بن امیه عبدی بصری

از تنگناها گریختن، بن بست‌ها را شکستن و با پای عشق، رهنورد جاده‌های هول شدن، هنر اراده‌های سترگ است و رسم مجاهدان بزرگ و ادهم قهرمانِ این شیوه‌ی شیرین است. امیه پدر ادهم از اصحاب پیامبر بود. در مدینه سال ها محضر رسول خدا را درک و پس از پیامبر به بصره هجرت کرد. شهر بصره پایگاه شیعیان بود. باورمندان ...

ادامه نوشته »

دعاکن فرزندم!-قارب بن عبدالله بن اُرَیقِط

هرکس او را می دید شجاعت پدرش عبدالله را به یاد می آورد. نام پدرش زبانزد همه‌ی کسانی بود که خاطره‌ی هجرت پیامبر را در خویش داشتند یا شنیده بودند. در آن شب هولناک، لیلههالمبیت، که علی(ع) بی پروا از خطر، بستر مرگ خیز شبانه را برگزیده بود، عبدالله راه مدینه را به پیامبر نشان داده بود. عبدالله راه‌شناس بود ...

ادامه نوشته »

آمین !-امیه بن سعد طایی

– ابوصمصام، کدام لحظه از خویش خواهی گسست و به حسین در کربلا خواهی پیوست؟ دارد دیر می‌شود. نکند بمانی و مرداب‌گونه بوی تعفّن ابن‌زیاد بگیری؛ برخیز! سوارکاری شجاع بود و کمان‌گیری رزم‌آشنا. در صفّین آوازه‌ی شمشیرزنی و تیراندازیش در دشمن هراس آفریده بود. محبّت علی در قلبش بود و با بصیرت و معرفتی شگرف از فضایل و عظمت‌های امیرمؤمنان ...

ادامه نوشته »

سایه‌بوس حسین- خُزیمه‌ی کوفی

غروب سوم محرّم است. عمرسعد، عروه بن قیس احمسی را می‌خواند تا با امام حسین(ع) گفت‌وگو کند و دلیل آمدنش را به کربلا بپرسد. عروه شرمسار نامه‌ای است که فرستاده و حسین را به کوفه خوانده است. عمرسعد به دیگران پیشنهاد می‌دهد و دیگران نیز نامه‌نگاران پیمان‌شکنی هستند که آزرم و شرم دیدار حسین دارند. کثیر بن عبدالله شعبی، سوارکار ...

ادامه نوشته »

یک جرعه دیدار حسین- سیف بن مالک عبدی بصری

هر وقت در محفل بصره، در منزل ماریه دختر منقذ عبدی شرکت می‌کرد، شور و وجد و روح انقلاب در جمع می‌دید. جوان بود و خوش‌قامت و خوش سیما. بصیرت، فضل علمی، درایت و شناخت گسترده و ژرف او از قرآن و احادیث او را از دیگران ممتاز می‌کرد و قتی به سخن می‌ایستاد، شعله در جان‌ها می‌انداخت. بلاغت و ...

ادامه نوشته »

شاعر شهید-نعیم‌بن عجلان انصاری خزرجی

پیر و سالخورده بود با سوابقی درخشان. در کوفه‌اش می‌شناختند؛ سال‌های سخت حکومت علی (ع) همرزم بزرگان نبرد جمل و صفّین و نهروان بود. دو برادرش، نضر و نعمان، خوش‌نام و دلیر و مردمدار بودند و در آستانه‌ی نوجوانی محضر پیامبر را درک کرده بودند. سه برادر را به شعر و شجاعت می‌شناختند. قصاید نعیم، سرودهای لطیف نضر و اشعار ...

ادامه نوشته »

زهیربن بشر خثعمی یا زهیر بن بشیر

سوار صبح از خویش باید گریخت تا فرار به ساحت ربوبی را آماده شد. از جان باید گسست تا لایق جانان شد و از کوفه‌ی دروغ و دغل خویشتن را باید رهاند تا وصل کربلا را ادراک کرد. زهیر بود و شوق پیوستن. پیش از او یزید بن زیاد کندی از کوفه رفته و به کاروان اباعبدالله پیوسته بود. هم ...

ادامه نوشته »