خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 20)

شعر های عاشورایی

ده روز تا عاشورا(گام چهارم) (ابراهیم قبله آرباطان)

روز چهارم: این خبرهای بی شمار است که یکی پس از دیگری می رسد؛ عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرده و سخنرانی کرده است که مردم را برای جنگ با شما ترغیب کند؛ ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه به کربلا وارد شده اند؛ بچه ها را نوازش می کنی و گاهی هم قنداق علی ...

ادامه نوشته »

ده روز تا عاشورا(گام سوم) (ابراهیم قبله آرباطان)

روز سوم: خورشید بی تاب ، در آسمان کربلا به تماشا ایستاده است. خبرها یکی پشت سر دیگری می آید. “عمر بن سعد” به کربلا رسیده است. پیک ها یکی پس از دیگری به خیمهء برادرت وارد می شوند و علت آمدنتان را می پرستد؛ و چقدر متین و استوار، برادرت پاسخ می دهد: “مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند و ...

ادامه نوشته »

بیمار تندرست(علیرضا اطلاقی)

زنجیرها به پای تو پروانه می شدند شن بادها، عبور تو را شانه می شدند شمشیرها به زخم تو بودند آشنا با خانه ی غلاف که بیگانه می شدند زن های مصری آمده بودند اگر به شام حیران آن شمایل مردانه می شدند دیدم که در حلاوت لبخندهای تو زنبورها، عسل زده در خانه می شدند مردان این قبیله اگر ...

ادامه نوشته »

ده روز تا عاشورا(گام دوم) (ابراهیم قبله آرباطان)

روز دوم: ذوالجناح سُم بر سنگ های بیابان می کوبد و دلشوره ای پنهان ، تو را آرام نمی گذارد. خستگی را از شانه هایت می تکانی و امتداد نگاهت را می سپاری به دورهای لایتناهی.این صدای برادر است که تو را به خود می آورد : … و آیا کسی می داند که نام این سرزمین چیست؟ صدایی از ...

ادامه نوشته »

ده روز تا عاشورا(گام اول) (ابراهیم قبله آرباطان)

گام اول: داری به چند روز قبل فکر می کنی! اشتیاق ها و احساس ها ، دست به دست هم دادند تا نتوانی برادرت را تنها بگذاری؛ دست بچه هایت را گرفتی و راه افتادی؛ لیلا هم که گویا دلش هوای بیابان کرده باشد، مگر ممکن بود مجنون خود را تنها بگذارد… یک دست لباس سفید هم که برای علی ...

ادامه نوشته »

کعبه ی سیاه پوش (پگاه قاسمی)

هیچ کس با دردتو احساس غمخواری نکرد کاروان تشنگان را آب هم یاری نکرد از لبان خشک تو یک آسمان لاله شکفت لاله‌‌های داغ را مهری پرستاری نکرد پیچک شمشمیرها پیچید دور آفتاب شعله ی خورشید را شمعی هواداری نکرد از زمان رفتن تو کعبه شد رختش سیاه هیچ کس چون کعبه در این غم عزاداری نکرد پگاه قاسمی

ادامه نوشته »