خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی (صفحه 2)

متن ادبی

روز نهم (ابراهیم قبله آرباطان)

سنج ها می نالند و زنجیرهای عزا، برشانه های خسته ام بی تابی می کنند و من همچنان کاروانی را می بینم که هنوز به ظهرِحادثه نرسیده اند؛ هنوز خاک ها از تپش خون های گرم ،نمناک نشده است؛ هنوز لب ها از آتش عطش ،ترک ترک نشده اند؛ هنوزاسب های حادثه بی سوار برنگشنه اند و هنوز دو خورشید ...

ادامه نوشته »

فانوس اشک‌هایم را روشن می‌کنم(خدیجه پنجی)

شام غریبان است. می‌خواهم تا صبح، پا به پای زینب، فانوس اشک‌هایم را بیاویزم در کوچه کوچه اندوه. می‌خواهم تا صبح، زانوی غم در بغل، خون بگریم مصیبتی بزرگ را. تا صبح، هم‌نوا با جبریل، روضه بخوانم در گودی قتلگاه. من فانوس اشک‌هایم را با آتش دل، روشن می‌کنم. دارند محمل‌ها را می‌بندند؛ وقت کوچ است. از خیمه‌ها، جز خاکستری ...

ادامه نوشته »

تفسیر«یا جمیل» به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی(ع)

زمان با تمام شتابی که داشت، گویی متوقّف شده بود و نبض هستی، با تمام هیجانش، جریان کُندی داشت! خیل فرشتگان، با بال‏های پرندین، کوچه‏های بلورین آسمان را اذین می‏بستند و حضرت جبریل علیه‏السلام در انبوه رنگین کمان، بر آسمانِ «مدینه» بال گسترده بود. در خانه امامت و رسالت، نور و ولایت و در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام ، خورشیدی ...

ادامه نوشته »

دقایق غرق در خون (امیر اکبرزاده)

… و صبح، مانده است در اندیشه« شدن». نه! این صبح هرگز از طلوع خویش شادمان نخواهد شد. هرگز فراموش نخواهد کرد سرخ‌ترین شفق طلوع خویش را که در دقایق غرق در خون، بر زمین خواهد افتاد. صبح، مانده است در اندیشه«شدن». *** قطرات گرم عرق بر پیشانی ملیحش روان می‌شود وخستگی در چهره‌اش نمایان؛ اما هنوز چشمی به میدان ...

ادامه نوشته »

نیمه شعبان

شعبان به نیمه رسیده است. گل نرگس  شکفته است. لبخند گل‌ها دیدنی‌ است. آواز مستانه‌ی بلبلان شنیدنی است. جشن و سرور و پایکوبی حکایت کل هستی است. فرزند ریحانه، گل نرگس و میوه‌ی دل سوسن آمده است. خورشید در مقابل نور چشمانش به کرنش و تعظیم نشسته است و قرص کامل ماه با همه‌ی زیبایی‌اش با رؤیت جمال او در ...

ادامه نوشته »

میلاد زین العابدین علیه السلام

  سجاده ات را به وسعت تمام هستی گسترده ای تا هرچه عبادت و راز و نیاز است سهم تو باشد. هرکس را از دنیا بهره‌ای است و بهره‌ی تو سجده‌های طولانی و استغاثه‌هایی است که دربرابر محبوب و معبودت داشتی و چه اندوخته‌ای بالاتر از این. سهم تو، مناجات و راز و نیازهایی است که انسان را به خدا ...

ادامه نوشته »

برای دلداری تو(پری انصاری)

زینب… هیچ کس برای دلداری تو نمی آید کسی نیست که زیر بازوان تو را بگیردو اشک از چهره ات بزداید هیچ کس… به تسلای روح خسته و تکه تکه ات نمی آید… از یتیمان قافله ی تو نیز جز با تازیانه یاد نمی کنند وتنها… آه شعله های درد توست که صورت های رنگ باخته و چشم های مصیبت ...

ادامه نوشته »

کاروان عشق وعطش(ابراهیم قبله آرباطان)

با کاروانی از عشق و عطش آمده‌اند! هفتاد و دو خوان عشق را پشت سر گذاشته‌اند. هفتاد و دو ابراهیم تیر بر دوش و هفتاد و دو موسای عصا بر دست، آمده‌اند! آمده‌اند تا عطش دیرینه را سر بکشند و جرعه جرعه از می طهور ایمان، سیراب شوند. آمده‌اند تا بعد از هزار سال، سنج‌ها در فراق‌شان بنالند و زنجیرها ...

ادامه نوشته »

فانوس اشک(مریم سقلاطونی)

چراغ را خاموش کن! شبِ شام غریبان است. شبِ توفان سهمگین غربت شب شقایق است شب زخم است چراغ را خاموش کن بگذار بغض‌هامان بترکد بگذار مانند دریا در خویش بپیچیم بگذار شب را داغدار بمانیم چراغ را خاموش کن! می‌خواهم تا حلب با پای زخمی بدوم می‌خواهم تا صحرای قرآن سینه بزنم می‌خواهم تا حماه خون گریه کنم می‌خواهم ...

ادامه نوشته »

رکعات دلبرانه عشق(محمدکاظم بدرالدین)

خاک در تهاجم خزان مانده؛ اما حاجت آسمان برآورده به خیر می‌شود. بادها تا نَفس‌های گرم مقتل، پابرهنه می‌دوند. رکعات دلبرانه عشق، با آخرین قطره خون، سلام می‌دهند. تمامی گزارش‌ها حاکی از تبلور داغ است؛ باریکه‌های جاری خون، شهود سرخ خفته در سنگریزه‌های داغدیده برهوت، تهاجم تیغ‌های گزنده آفتاب، سم ضربه های اسبان جفا‌پیشه. …. و دریایی از غروب و ...

ادامه نوشته »