زبان آتش و گل های دامن عمود خیمه و رنج خمیدن به خاک افتاده این جا یک عروسک رقیه در تب بالا پریدن شاعر: سودابه امینی
ادامه نوشته »دریا (حجت الله بخشوده)
ز شب تا صبح فردا گریه کردم نه قطره بلکه دریا گریه کردم برای دیدن روی تو ای ماه زمین و آسمان را گریه کردم شاعر: حجت الله بخشوده
ادامه نوشته »رسم بندگی (حسین سنگری)
به خون باید کشیدن زندگی را به دوش آسمان شرمندگی را دو دست و چشم هایش داد، آن وقت به جا آورد رسم بندگی را شاعر: حسین سنگری
ادامه نوشته »(مشک(جواد محمد زمانی
به آبت خصم برده رشک ای مشک مبادا که بریزی اشک ای مشک مرا در تشنگی بگذار امّا بمان تا خیمه ها، ای مشک ای مشک شاعر: جواد محمد زمانی
ادامه نوشته »زخم خنجر (حجت الله بخشوده)
لبی لرزان و چشمی مانده بر در امیدی خسته و بی بال و بی پر کبوتر های کوچک بر گلوشان به جای آب آمد زخم خنجر شاعر: حجت الله بخشوده
ادامه نوشته »قاب باران (حسین سنگری)
سکوت آب را در هم شکستند به روی سینه ی دریا نشستند میان موج خون در قاب باران تمام سایه ها خنجر به دست اند شاعر: حسین سنگری
ادامه نوشته »دست خالی (محمدحسین انصاری نژاد)
به دندانت کشم از خوش خیالی ببین ای مشک این آشفته حالی اگر چه دستهایم از تن افتاد نمی خواهم بیایم دست خالی شاعر: محمد حسین انصاری نژاد
ادامه نوشته »دست (سید حبیب نظاری)
من از تو شرم دارم دست خود را تو دادی هم دل و هم دست خود را علم از دست تو افتاد اما علم کردی به عالم دستِ خود را شاعر: سید حبیب نظاری
ادامه نوشته »مشک و چشم (محمد حسین انصاری نژاد)
تو و مشک و دو چشم تر، اباالفضل و نخلستانی از خنجر، اباالفضل فرات از شرم چکه چکه شد آب پس از دستان آب آور، ابا الفضل شاعر: محمد حسین انصاری نژاد
ادامه نوشته »بغض پاره (حسین سنگری)
کشیده مشک آبی نیمه کاره کنارش آسمانی پر ستاره تمام حرف هایش خط آخر زمین افتاده بغضی پاره پاره شاعر: حسین سنگری
ادامه نوشته »