خانه / خانم عماد (صفحه 5)

خانم عماد

وای از دل زینب…

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید، موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا … یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد سخت است هم شیرین ...

ادامه نوشته »

خون گلو(نغمه مستشارنظامی)

وقتی گل نــــاشکفته پرپرمی‌شد باخـــــــون گلو، گلوی اوترمی‌شد این مـــعجزه‌ی مسیح عاشورابود دردســــت پدر، پسرکبوترمی‌شد نغمه مستشارنظامی

ادامه نوشته »

کریمی که از کودکی می شناسم…

صبوری به پای تو سر می گذارد غمت داغ ها بر جگر می گذارد کمی خواستم از غریبی بگویم نه؛ این بغض سنگین مگر می گذارد؟ و حتما شبیه همان مرد شامی نگاه تو در من اثر می گذارد کریمی که از کودکی می شناسم قدم روی چشمان تر می گذارد دلم باز با یاد غم هایت آقا غریبانه سر ...

ادامه نوشته »

مجلس ختم(محمدرضا سهرابی نژاد)

از دشت غــروب، های و هـــو می آید شـــب، مضطرب و پریش مو می آید ازمجلس ختم جـــان گــداز خورشید مـــــهتـــاب، پــریده رنگ و رو می آید محمدرضا سهرابی نژاد

ادامه نوشته »

ما رأیت فی البلا الا جمیلا

کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟! در دل دریای دشمن بی مهابا ایستاده لرزه می افتد به جان خیل دشمن از خروشش وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده می گذارد پای بر فرق شط از دریا دلی ها وه چه بشکوه و تماشایی است دریا ایستاده گرچه زینب زیر بار داغ ها از پا نشسته تکیه ...

ادامه نوشته »

محدوده‌ی عشق(وحیدامیری)

آن دم کــه سپـیـده از افــق سرزده بود نامـــش زمـــیـان دفـــتـــرم پـــــرزده بود محدوده‌ی عشــق را مشخص می کرد تابـــــوســــه به پیشانی خـنجر زده بود وحیدامیری

ادامه نوشته »

تـشنه بـرگشت(احد ده‌بزرگی)

یـــــکـــــباره چو مهر شعله‌ور گشت عباس ســـــوزنـــده‌تر از خشم شرر گشت عباس با یــــــــاد لب خشک جگر گوشه‌ی عشق از شـــــط فــــــــرات تشنه برگشت عباس احد ده‌بزرگی

ادامه نوشته »