خانه / خانم عماد (صفحه 10)

خانم عماد

خواهر گل(احد ده بزرگی)

چو مـاه نو بـه نـی در مـعبــر گــل قرائــت کــــرد قــرآن، رهـبــر گــل چو غنچه لب گشود از بهر تفسیر درون مـحمــل غــم، خـواهــر گــل احد ده بزرگی

ادامه نوشته »

رد پا(حسن لطفی)

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی دیدی دلم گرفته، مرا مجتبی شدی؟ لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو لک زد دلم چرا، چه شده بی‌صدا شدی افتاده‌ای به خاک و پر از زخم گشته‌ای از دست رفته‌ای و پر از ردپا شدی از پای کوبی سُم اسبان عجیب نیست ای پاره‌ ی دلم که چنین نخ‌نما شدی دیروز ...

ادامه نوشته »

فانوس اشک(مریم سقلاطونی)

چراغ را خاموش کن! شبِ شام غریبان است. شبِ توفان سهمگین غربت شب شقایق است شب زخم است چراغ را خاموش کن بگذار بغض‌هامان بترکد بگذار مانند دریا در خویش بپیچیم بگذار شب را داغدار بمانیم چراغ را خاموش کن! می‌خواهم تا حلب با پای زخمی بدوم می‌خواهم تا صحرای قرآن سینه بزنم می‌خواهم تا حماه خون گریه کنم می‌خواهم ...

ادامه نوشته »

مرکب واژگون(نجمه‌فصیحی پور)

غروب است و دل خورشید خون است زمیــن از داغ لـاله، لــالــه گـــون است گره خوردســـت دستـــی کـــودکــانـه بــه پـــــای مـــرکبی که واژگون است نجمه‌فصیحی پور

ادامه نوشته »

تکه تکه قرآن(علیرضا قزوه)

یکی ز خیل شهیدان گوشه ی چمنش سلام ما برساند به صبح پیرهنش کسی که بوی هوالعشق می دهد نفسش کسی که عطر هوالله می دهد دهنش کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست کسی که نسبت خونی ست بین عشق و منش به غیر زخم کسی در رکاب او ندوید و گریه های خدا مانده بود و ...

ادامه نوشته »

قالوا بلی(رضا اسماعیلی)

چــــــو “ثاراله” ســـــوی کرببلا شد لبانش قـــاری (قالوا بــــــلی) شد ز چــــــشم نیزه خون بارید، وقتی سر آن نـــــــــازنین از تن جدا شد رضا اسماعیلی

ادامه نوشته »

اذان عشق(پروانه نجاتی)

اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند که تیرها همه آماده‌ی هدف شده‌اند پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را که از صدای تو ذرّات در شعف شده‌اند برای چرخ زدن در حوالی خورشید مدارهای سراسیمه جان به کف شده‌اند به یمن بارش احساس در مساحت ظهر غبارها ز رخ دشت بر طرف شده‌اند و کربلا شده دریایی از ...

ادامه نوشته »

پیام عاشورا(عباس عبادی)

پـــــیــــــام روز عـــــاشــورا نماز است که در هر رکعتش صد راز و رمز است حسین بن علی درســــی به ما داد که از هر گونه شرحی بی نیاز است عباس عبادی

ادامه نوشته »

غم سلطان اولیا(قاآنی)

بارد، چه؟ خون، که؟ دیده، چه سان؟ روز و شب، چرا؟ از غم، کدام غم ؟ غم سلطان اولیا نامش که بُـد؟ حسین، ز نژاد که؟ از علی مامش که بود؟ فاطمه، جدش که، مصطفی چون شد؟ شهید شد، به کجا؟ دشت ماریه کی؟ عاشر محرم، پنهان؟ نه، برملا شب کشته شد؟ نه، روز، چه هنگام؟ وقت ظهر شد از ...

ادامه نوشته »

رکعات دلبرانه عشق(محمدکاظم بدرالدین)

خاک در تهاجم خزان مانده؛ اما حاجت آسمان برآورده به خیر می‌شود. بادها تا نَفس‌های گرم مقتل، پابرهنه می‌دوند. رکعات دلبرانه عشق، با آخرین قطره خون، سلام می‌دهند. تمامی گزارش‌ها حاکی از تبلور داغ است؛ باریکه‌های جاری خون، شهود سرخ خفته در سنگریزه‌های داغدیده برهوت، تهاجم تیغ‌های گزنده آفتاب، سم ضربه های اسبان جفا‌پیشه. …. و دریایی از غروب و ...

ادامه نوشته »