خانه / خانم عماد

خانم عماد

لیلاتر از همیشه…

بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه با چهره ی خماری زیباتر از همیشه بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش امّا زمین دل ها صحراتر از همیشه سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را امّا محل ندادند، امّا تر از همیشه سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت این بار پر گرفتی بالاتر از همیشه پیشانی ات ترک خورد ...

ادامه نوشته »

یاحسین(ع)/ غلامرضا سازگار

ای از ازل به مهر تو دل، آشنا حسین وی تا ابد لوای عزایت به‌پا، حسین هر ماه در عزای تو، ماه محرم‌ست هر جا بود به یاد غمت کربلا، حسین امواج اشک از سر هفت آسمان گذاشت آن دم که کرد جسم تو در خون شنا، حسین حسرت برم به محتضری، کاخرین نفس روی تو دید و خنده زد ...

ادامه نوشته »

عزای دست‌ها(سیدحبیب نظاری)

دل من وقف شیون، وقف غم بود بــرایــت گریه کردم، گریه کم بود چـه‌می‌شد در عزای دست‌هایت دلــم تــرکــیــب‌بــند محتشم بود سیدحبیب نظاری

ادامه نوشته »

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها تصویر سبز صورت او سرخ شد ولی خندید لحظه ای که شد آماج نیزه ها خنجر به روی حنجرش امد ولی سرش رفت و نشست بر سر مواج نیزه ها گودال نیست تخت سلیمان کربلاست حالا که می شود سر او تاج نیزه ها شعر ...

ادامه نوشته »

در مدح مولا علی(ع)

به سمت کعبه مَلَک هم دخیل می آورد که مادری پسری بی بدیل می آورد گشود لب به سخن کعبه، داشت بی پرده – برای خلقت عالم دلیل می آورد ز اشک شوق مَلَک، زیر پاش دریا شد وَ کعبه غرق کلیمی که نیل می آورد خلیل با تبر آمد به بُتکده، امّا – به روی دوش، محمّد، خلیل می ...

ادامه نوشته »

بال و پر

بر روی دست پدر، بال و پرکبوتر زد سرش جدا شد و اما دوباره پرپر زد هنوز گرم سخن بود امام عاشورا که تیر آمد و بوسه به حلق اصغر زد یکی نگفت که آخر گناه کودک چیست؟ یکی نگفت که از او چه منکری سر زد رسید مادر وزخم گلوی او را دید نشست بر سر خاک و ز ...

ادامه نوشته »

ای خدای حضرت زهرا!

خدای شاعری‌ام! ای خدای حضرت زهرا! خودت بگو چه بگویم برای حضرت زهرا بهشت می‌وزد از کوچه‌ها گمان می‌کنم از شهر گذشته است دوباره عبای حضرت زهرا نشسته با حسنین، از کران وحی بخواند به عرش پرشده ازطنین صدای حضرت زهرا تمام خستگی حیدر از تنش به درآید دمی که دربگشاید حیای حضرت زهرا چه‌قدر ماه حجاب تو کامل است ...

ادامه نوشته »

گنج مخفی

دست خدا در خلقت زهرا چه ها کرد سر تا به پا اعجاز را بر او عطا کرد تا این که گنج مخفی اش پنهان نماند طرح جدیدی از خداوندی به پا کرد نوری سرشت و مدتی بعد از سرشتن او را به نام حضرت زهرا صدا کرد وقتی برای بار اول، فاطمه گفت آن جا حساب “فاطمیون” را جدا ...

ادامه نوشته »

زهیر باش دلم!

زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی به کاروان شهیدان  نی نوا  برسی امام پیک  فرستاده در پی ات … برخیز! در انتظار جوابت  نشسته… تا برسی چه شام باشی و کوفه.. چه کربلا ای دل! مقیم عشق که باشی…  به مقتدا برسی زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی مرید حضرت ارباب ...

ادامه نوشته »